گامی در مسیر (به بهانهی ماه مبارک رمضان)(28)(بخش پایانی)
چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۸۹، ۰۹:۵۳ ب.ظ
قطعىترین آینده
هیچ چیز به اندازهی «مرگ»، براى آیندهی انسان، قطعى نیست!
شگفت اینکه از هیچ چیز هم به اندازهی مرگ، «غافل» نیستیم.
دو موش سیاه و سفید، یعنى شب و روز، پیوسته در حال جویدن ریسمانى هستند که ما از آن، در چاهى آویزان شدهایم که به «گور» منتهى مىشود.
این ریسمان، «عمر» ماست. و... شب و روز، پیوسته در حال کاستن و فرسودن آنند.
«جوانى»، بهارى زودگذر است. عمرها خیلى زود مىگذرد، به سرعت ابرهاى آسمان!
درست است که باید به زندگى «امیدوار» باشیم و هر کس به «امید» زنده است، ولى غفلت از این آیندهی حتمى و قطعى هم کار خردمندان نیست. وقتى مرگ فرا برسد، نه از پزشک کارى ساخته است، نه دارو و درمان و طلسم و جادو و جنبل کارساز است و نه مهلتى براى تدارک و جبران.
«اى که دستت مىرسد! کارى بکن.
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار!».
و این «کار»، مىتواند خدمت به مردم و میهن باشد، یا تلاش روز و نیایش شب، یا فعالیت عملى و آموزشى، یا روشنگرى اجتماعى، یاخودسازى اخلاقى، یا ذخیرهسازى «عمل صالح» براى روز نیاز.
به فرمودهی مولایمان على علیهالسلام:
«مجهز و آماده و گوش به زنگ باشید! نداى کوچ، در دادهاند،
این قدر به دنیا دل نبندید و توشهی آخرت برگیرید،
گردنههایى سخت و منازلى هولناک در پیش دارید،
مرگ در چند قدمى شماست، با چنگالى آماده!
وابستگىهاى دنیایى را قطع کنید و رهتوشهی تقوا بردارید».(4)
مرگ، دریچهی ورود به دنیایى بزرگتر و شکستن حصار تنگ و محدود دنیاست. پس از آن، نه فرصت بازگشتى است، نه مهلت عملى! آخرت و بهشت، خانهاى است که با آن را دو دست «ایمان» و «عمل» مىسازى و در آن ساکن مىشوى.
هر کار و گام و تلاش تو، بخشى از «آینده»ات را مىسازد.
تو، یا معمار بهشت خویشتنى، یا هیزمکش دوزخ خویش.
مرگ، لحظهی «مهر خوردن» به پروندهی اعمال است... پس نباید از آن غافل بود!
وقتى حادثه در کمین است، «غفلت» گناه بزرگى است. خطر و حادثه درچند قدمى است. حادثهاى حتمى و تردیدناپذیر! دیر یا زود، بخواهیم یا نخواهیم، بگریزیم یا بمانیم، گریبان ما را خواهد گرفت.
مهم آن است که غافلگیر نشویم و آمادگى برخورد و رویارویى با آن را داشته باشیم.
بناست بىخبر و ناگهانى ما را به مسافرت دور و دراز و برگشتناپذیر ببرند. در این سفر، عبور از گذرگاههاى خطرناک و گردنههاى سخت وپاسگاههاى تفتیش و بازرسى در پیش است. هیچ ایستگاه و مهمانسرا و بازار و قهوهخانه و پارک و چشمهاى هم در سر راه نیست. هر کس بایدآذوقه و رهتوشه و وسایل سفر و استراحت خود را با خود بردارد.
آیا آمادهی سفرید؟!
از سختىهاى این راه طولانى و دشوار، کسى خبر داده است که آنسوى «دیوار مرگ» را هم مىدید و از دورهی برزخ و قیامت خبر داشت، یعنى حضرت على علیهالسلام که مىفرمود: اگر پردهها کنار رود، بر یقین من چیزى افزوده نخواهد شد. همین امام بزرگ، هر شب پس از نماز عشا، در کوفه و میان مردم چنین ندا سر مىداد تا همه مسجدیان بشنوند:
«اى مردم!... آماده و مجهز باشید! نداى کوچ سردادهاند. این همه به دنیاچسبیدن براى چیست؟ با بهترین رهتوشهها آمادهی کوچ باشید. راهتان به سوى معاد و گذرتان بر «صراط» است. هراسى بزرگ و منزلگاههایى مخوف بر سر راه است که حتما باید از آنها بگذرید...»(5)
امام على علیهالسلام فرمان «آمادهباش» داده است. کجایند سربازان و پیروان آن امام؟
از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله پرسیدند: هوشمندترین و زیرکترین مؤمنانکیست؟ فرمود:
«آن که بیشتر به یاد مرگ باشد و براى آن آمادهتر باشد».(6)
آنچه ما را از «مرگ» مىترساند، خرابى خانهی آخرت است. آنچه سبب چنگزدن و چسبیدن به این «دنیا»ست، احساس «تهیدستى» در «روز محاسبه» است.
وقتى راوى، از امام سؤال مىکند که «چرا از مرگ مىترسم؟» حضرتپاسخ مىدهد:
«چون براى آن دنیا چیزى نفرستادهاى و خانهی آخرت خالى است و هیچکس دوست ندارد از خانهی آباد، به ویرانه کوچ کند!».
وقتى آخرت، بازتاب اعمال دنیاست و مردم در قیامت، محصول زراعت دنیا را «برداشت» مىکنند، ترس کسانى که در «فصل کشت»، چیزى براىآن روز نکاشته و بذرى نیفشاندهاند، طبیعى است!
عدهاى مشتاق هجرت از این خاکدان به سراى جاویدند.
عدهاى را هم کشانکشان و به زور، مىبرند.
انبیا آمدهاند تا شوق رفتن و جذبهی کوچ به آن خانه و منزل را در دلها پدید آورند، رفتنى عاشقانه و امیدوار، نه ترسان و به زور!
اگر «آن جهانى» باشى و براى «آن جهان» کار کرده باشى و بدانى که «نعیم مقیم» و «خلد برین» چشم به راه توست، بىصبرانه در انتظار آن «لحظهی موعود» خواهى بود، آنگونه که على علیهالسلام مشتاق رفتن بود وحسین علیهالسلام هر چه به آن لحظه نزدیکتر مىشد، چهرهاش شادابتر و برافروختهتر مىشد.
شهیدان، با روحیهی «شهادتطلبى» به این مرحله مىرسند که احساس مىکنند «جامهی تن» بر «اندام روح» آنان تنگ است و «ماندن» را زیر آوار مادیاتماندن مىشمارند، از این رو شوق پرواز دارند.
«جان عزم رحیل کرد، گفتم که مرو!
گفتا: چه کنم؟ خانه فرو مىریزد!».
و... خدا نکند که زیر آوار جاذبههاى ناپایدار دنیا «مدفون» شویم.
از تنگناى دنیا، تا وسعت آخرت
خواستها و آرزوهاى کوچک، در برابر «آرمانهاى بزرگ»، رنگ مىبازد و حقیر جلوه مىکند.
مثل یک برکهی آب، که در برابر اقیانوس، چیزى به شمار نمىآید،
یا یک باغچهی کوچک، که در مقابل جنگلى بزرگ، بسیار ناچیز است.
انسانها هم از نظر روح و فکر و ایده و آرمان چنیناند.
اگر بخواهیم مشکلات کوچک، ما را از پاى در نیاورد و ارادههایمان را سست نکند، راهى جز طرح «آرمانهاى بزرگ» نیست. اگر افکار بلند را به جوانانمان القا کنیم، به این زودى اسیر اندیشهها و هوسهاى حقیر نمىشوند.
گرایش به ارزشها هم نسبى است. هر چه ارزشهاى متعالىتر، طرح والقا شود، آنچه بىارزش یا کمارزش است، در نظرها حقیر مىآید. کسى که فقط پیش پاى خود را بنگرد، از «آیندهنگرى» و «آفاق ابدى» محروم مىشود. کسى هم که تنها به «لذت امروز» بیندیشد، هرگز براى رسیدن به لذت و نعمت ابدى تلاش نمىکند.
اینکه نهایت دید بعضىها «دنیا»ست و در مقابل، بعضىها هم به چشمانداز وسیع و بىنهایتى همچون «آخرت» چشم مىدوزند و دنیا با همهی فریباییها و جاذبههایش نمىتواند براى آنان دام و بند شود، ریشه درهمین نگرش دارد. تا انسان چه عینکى به چشم خود زده باشد، نزدیکبین یا دوربین!(7)
پیامبران مبعوث شدهاند تا این «وسعت دید» را به انسانها ببخشند و به تعبیر دیگر: آمدهاند تا مردم را از «تنگناى دنیا» به «وسعت آخرت» بکشانند و به چشمهاى نزدیکبین، دید و بینشى عطا کنند که افقهاى دورتر را، پس از مرگ را، آخرت را، بهشت و دوزخ را هم بتواند ببیند.
براى آنکه حقیر و اسیر نشویم، باید «آرمان بزرگ» و «همت والا»داشته باشیم.
اندیشیدن به «سود» و محاسبهی «منافع»، نشانهی خردمندى است، اما اگر سود کم با سود زیاد رقابت کند و منافع محدود و گذرا با منافع نامحدود و بىپایان در تعارض قرار گیرد، خردمندى در اینجاست که خود را نشان مىدهد.
آنکه «منفعت فعلى و اندک» را بر «منافع بىشمار در آینده» ترجیحدهد، خردمند نیست. و آنکه «لذت و راحت ابدى» را بر «لذتگذرانکنونى» برترى دهد، عاقلتر است.
کار دنیا و آخرت نیز از همین مقوله است. داشتن یک زندگى ارزشى و تقوایى، هر چند سخت و محدود کننده است و اغلب با تمایلات نفسانى ما ناسازگار است، ولى اگر این شیوه، که با «مهار نفس» و کنترل تمنیات و تمایلات همراه است، «اجر بىپایان» و «نعمت ابدى» و «رضاى الهى» را در پى داشته باشد، مىارزد و معاملهاى پرسود است.
از آن طرف، اگر کامجویىهاى حرام، بهرهمندىهاى ناروا، درآمدهاى نامشروع، زندگى گناهآلود و پرداختن به عیش و لذت نفسانى، حتى در همهی عمر -که بالاخره محدود است و «خط پایان» دارد- رنج ابدى و عذاب جاودانگى آخرت را در پى داشته باشد، آیا مىارزد؟
«عاقل آن است که اندیشه کند پایان را».
از این جهات، «دنیا» و «آخرت» اصلا قابل مقایسه نیستند. کودکانه است اگر انسان براى «خوشى موقت دنیا»، «عذاب ابدى آخرت» را براى خود فراهم کند.
ولى... همه کودک راهیم و کودکانه کار مىکنیم، اگر به سرانجام گناه نیندیشیم و به خاطر خواستهی «خود»، «خدا» را از خویش ناراضى کنیم.
«رضایتحق»، برترین گوهرى است که مىتوان به دست آورد.
گاهى براى کسب «رضاى او» باید به نفس خویش «نه» بگوییم و این یک مبارزهی دشوار است، «جهاد اکبر» است.
ولى به خاطر آثار و پیامدهایش مىارزد،
آرى، رسیدن به «رضاى الهى»!...
تبدیل «دنیا» به «آخرت»
آخرت، میوهی درختى است که در دنیا مىکارى.
تلخى دوزخ، یا شیرینى بهشت، هر دو رهاورد «نیت» و «کار» تو در این جهان است.
دوستان آخرتت هم در همین دنیا برگزیده مىشوند.
اینجا با هر کس و هر گروه که پرواز کرده باشى، آنجا هم با همانها محشور مىشوى. پس «دوست گزینى» در دنیا، ثمرهی آن دنیایى هم دارد.آخرتت را هم در همین دنیا و با همین دنیا باید بسازى. مهندس و کارگرش خودت هستى. فکر، اراده، تصمیم، عمل و... ابزار دنیوى تو براى ساختن «آتیه»اى است که تو سازندهی آنى!
نسبت این جهان به سراى جاودان آخرت، همچون رحم مادر نسبت به عرصهی پهناور گیتى است.
اینجا، دورهی «مقدماتى» را طى مىکنیم، تا به آن مرحلهی «نهایى» راه پیدا کنیم.
تو اگر بخواهى، مىتوانى حتى «دنیا» را تبدیل به «آخرت» کنى و «مادیات» را به «معنویات» مبدل سازى. فقط باید «جهت» و «نیت» درست باشد. به فرمودهی مراد و پیرمان، حضرت امام قدسسره:
«اگر انسان ساخته شود، همه چیز به صورت «معنویت» در مىآید...».
این، براى کسانى فراهم است که به «لقاءالله» امید و ایمان و باور داشته باشند و دنیا را ابزار ساختن آخرت سازند. و الا... آن کس که با قیچى مادهگرایى و دنیااندیشى، ارتباط دنیا و آخرت را قطع مىکند و نسبت به معاد و ابدیت آن جهان و «جنت و نار» و «بهشت و دوزخ» بىاعتقاد و بىاعتناست، در کپسول سیاه و عفن «دنیا» مىماند و مىگندد.
اقبال لاهورى مىگوید:
«مذهب زندهدلان، خواب پریشانى نیست،
از همین خاک، جهان دگرى ساختن است!»
باید محدودهی دنیا را به نامحدودى آخرت، پیوند زد و از این ظلمتکده، نقبى به «روز» زد، تا زندگى سرشار از فوز و فلاح گردد.
براى ربط دنیا و آخرت، در پى کدام «حلقه» باید بود و به کدام «رشته» باید چنگ زد؟...
خانهی آخرت در همین دنیا ساخته مىشود. معمار آن نیز خودمانیم و مصالح آن نیز عملهاى ماست.
«طاعت» و «عصیان»، سرنوشت ما را در آخرت رقم مىزند و جایگاه ما را در بهشت یا دوزخ تعیین مىکند.
گاهى از عوامل «پیدا»، بیشتر از عوامل «پنهان» حساب مىبریم. و همین، مایهی بسیارى از خطاها و لغزشها مىشود.
اگر در محفلى که گرم صحبتى، ضبط صوتى جلوى تو بگذارند تا حرفهایت را ضبط کنند، یا دوربین عکاسى و فیلمبردارى را مشاهده کنىکه از چهره و رفتارت عکس و فیلم مىگیرد، فورى سخن خود را، یا قیافه و حرکاتت را کنترل و جمع و جور مىکنى، چرا که از ضبطشدن حرفى ناروا یا حالتى ناشایست، بیمناکى.
این، همان حساببردن از حسابگر ظاهر و چشم آشکار است.
اما چشم بصیر و بیناى آنکه خلوتها را هم مىبیند، و گوش شنواى آن خداى سمیعى که «نجوا»ها را هم مىشنود و علم بىانتهاى آفریدگارى که حتى از «سر درون» و «نیت قلبى» هم خبر دارد و «نامهی نانوشته» را هم مىخواند، چه مىشود و چرا به محاسبه نمىآید؟
عقیده به «مبدا» و «معاد» و باور داشتن خداى «سمیع و بصیر»، که سرلوحهی دعوت همهی انبیاست، مهمترین نقش تربیتى و سازندگى را دارد. خانهی دنیا که در آن به طور موقت، عمر مىگذرانیم، نه بىصاحب است، نه بىحساب و کتاب، و نه بىناظر و مراقب!
خداوند، صاحبخانه است، ما نیز، مسافرى که رو به «آخرت» نهادهایم.
شاید در قیامت، سختترین حالت، لحظهاى باشد که «نامهی عمل» وپروندهی کارى را به دست انسان بدهند و ببیند که سراسر سیاه، گناه، خطا، هوس، عصیان، خودکامگى، غفلت، ستم، تضییع حقوق دیگران، قصور درانجام تکلیف، دروغ و بهتان است.
مگر مىتوان به آخرت و محاسبه آن روز بزرگ و بهشت و دوزخ معتقد بود، و باز هم غافل و بىخیال، زندگى را «بازیچه» پنداشت و با «سرنوشت ابدى» خود بازى کرد؟!
این ترس و وحشت، براى گرفتارانى است که پایشان در «باتلاق فساد» فرومانده و دامن جان و روحشان به گل و لاى معصیت آلوده است.
وگرنه... «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»
خوشا آنان که آخرتشان بهتر از دنیایشان است،
و... باطنشان بهتر از ظاهرشان و عملشان بهتر از حرفشان!
(پایان)
پ.ن:
4) تجهزوا رحمکم الله فقد نودى فیکم بالرحیل... (نهجالبلاغه، فیض الاسلام،خطبه 195).
5) بحارالانوار، ج 68 ، ص 263.
6) همان، ص 267.
7) فرموده امام علىعلیه السلام چنین است: «انما الدنیا منتهى بصر الاعمى، لایبصر مماوراءها شیئا و البصیر ینفذها بصره و یعلم ان الدار وراءها...» (نهجالبلاغه،صبحى صالح، خطبه 133).