گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(6) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(6)

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۵۶ ب.ظ
    دریاى دل، زورق زیاد آشفتگى «درون‏»، «بیرون‏» را هم آشفته مى‏سازد. «قرار درونى‏» هم، آرامش بیرونى پدید مى‏آورد و سکون و اطمینان دل، به هیئت ظاهرى هم سنگینى و وقار مى‏بخشد. اگر «دریا» باشى، با افتادن هر «سنگ حادثه‏»اى، موج بر نمى‏دارى و متلاطم نمى‏شوى. لنگر باور و یقین، یکى از عوامل آرامش بخش و قرار آفرین است. راه زندگى را با چه طى مى‏کنى؟ اگر روى دو پاى «بیم‏» و «امید» راه مى‏سپارى، امیدى هست که با«حفظ تعادل‏»، راه را به سلامت‏ به مقصد برسانى و آنجا «قرار» بگیرى و «استقرار» بیابى. «خشیت‏» چیست و «خشوع‏» کدام است؟ یکى از همسران حضرت رسول‏صلى الله علیه وآله مى‏گوید: پیامبر با ما مشغول گفتگو مى‏شد. همین که هنگام نماز مى‏رسید، چنان‏به خدا مشغول مى‏شد که گویى ما را نمى‏شناسد!(5) آرى... «رنگ رخساره خبر مى‏دهد از سر ضمیر». کشتى دل وقتى در ساحل «ایمان‏» لنگر انداخته باشد، دیگر هیچ ‏طوفانى آن را این سو و آن سو نمى‏برد و به تلاطم نمى‏کشاند. باید کوشید که «دریا دل‏» شد و در دریاى دل، «بادبان دعا» برافراشت، بر «زورق یاد» نشست و براى مصونیت از هجوم موج‌ها و تلاطم این دریا از «لنگر یقین‏» بهره گرفت. کسى که از داروى آرام‌بخش «یاد خدا» بهره نگیرد، چگونه مى‏تواند از«خشوع‏» و «خضوع‏» و «حضور»، بهره‏مند گردد؟! هیهات!... که این گهرها را ارزان نمى‏دهند. براى غواصى در اقیانوس معرفت، باید شناگرى ماهر بود، بى‏هراس‏ نهنگ و موج دریا، تا به آن گوهر رسید و جرعه‏اى از آن «شراب طهور» نوشید. این گنج، به رنجش مى‏ارزد. اگر سر انگشت لطف خدا، تار جان ما را بنوازد، دلمان آهنگ ابدیت و نواى جاودانگى خواهد داشت. اما امان از روزى که میدان تاخت و تاز شیطان و ملعبه‌ی دست هوس گردد. آنگاه، با موسیقى هوس، بزم ابلیس راگرم مى‏کند و شراب غفلت در جام گناه مى‏ریزد. قلمرو قلب، هم مى‏تواند «مهبط نور» باشد، هم «جولانگاه‏ شیطان‏».تعیین آن نیز با خود انسان است. کسى که دل را در اختیار صالحات بگذارد و چراغ شوق به خیر و عشق‏ به پاکی‌ها و خوبی‌ها را در «خانه‌ی دل‏» برافروزد، «حسنات‏» و «صالحات‏»، جریان زلال و نابى مى‏شود که از درون جوشیده، به بیرون، به اندام، به ‏چشم و دست و زبان جارى مى‏شود. وقتى دل پاک و خدایى بر دست و دیده تاثیر گذاشت، حرکات انسان ‏همه معنوى و الهى و به رنگ رضاى خدا مى‏شود. این، ثمره‌ی تزکیه‌ی اخلاق و تصفیه‌ی درون است که از برکات شب‏بیدارى‏ها و سحرخیزى‏ها و تهجدهاست. نجواى شبانه و نیایش‌هاى سحرگاهان، فرصت ‏شستشوى روح و جان ‏است. مبادا خواب غفلت، «دیده‌ی دل‏» را فراگیرد و «چشم درون‏» از تماشاى ‏زیبایی‌هاى معنوى هستى در لحظه‏هاى سراسر نور و حضور، کور باشد! در «کویر آباد هستى‏»، همت و اراده‌ی جوان آگاه است که مى‏تواند جهانى‏ خرم از ایمان و صفا پدید آورد. انسان، باغبان این مزرعه‌ی پرطراوت حیات ‏است. چرا غفلت از خودسازى؟ کسى که دنیاى تودرتو و شگفت «دل‏» را سیر نکند و «نفس‏» هزارچهره و هزاردام را نشناسد، با هر نقابى که به چهره‌ی نفس ببیند، فریب تازه‏اى مى‏خورد و دل او به دام نفس مى‏افتد. این نیز مرحله‏اى از «خودشناسى‏» است. آنان که خود را بهتر بشناسند، راحت‏تر از «خود» مى‏رهند و به «خدا» مى‏رسند و از سرچشمه‌ی کمال انسانى و معرفت ناب، مى‏چشند و سیراب ‏مى‏شوند. این است معناى «معرفة النفس انفع المعارف‏»(6) سودمندترین شناخت‏ها، شناخت «خود» است. و اگر «امروز» نشناسیم، «فردا» بسیار دیر است!   تا زمزم یقین اگر رونده‌ی یک راه و پیرو یک مکتبى، اگر معتقد به یک مرام و آیین و مبلغ یک ایده و ارزشى، حتمى‏ترین وضرورى‌ترین سرمایه‌ی تو براى ادامه‌ی راه و برنامه، «یقین‏» است، یقین به ‏درستى راهى که مى‏روى و اصالت‏ باورى که به آن دل بسته‏اى. اگر «گوهر یقین‏» داشته باشى، پرشتاب‏تر حرکت مى‏کنى و مصمم‏ترگام برمى‏دارى و حرف این و آن و بروز این مشکل و آن مانع، تو را در پیمودن راه، سست و متزلزل نمى‏کند. درخت تناور دین باورى، از ریشه‌ی یقین تغذیه مى‏شود و سیراب ‏مى‏گردد. کسى که گوهر باورهاى تو را برباید، تو را از رفتن هم بازمى‏دارد. کافى است که خوره‌ی «شک‏» به عقایدت بیفتد، و شبهه‏اى در باورهاى ‏دینى‏ات پیدا شود، بناى افراشته زندگى و جهت‌گیرى تو نیز در هم ‏فرو مى‏ریزد. بى‏جهت نیست که دشمن، به فکر «شبهه‌آفرینى‏» و ایجاد شک وتردید در باورها و «مساله‏دار» ساختن جوانان بر مى‏آید! «یقین‏»، درخت طیب و طاهرى است که از آن، میوه‌ی شیرین «عمل‏صالح‏» مى‏روید. همین عقیده به «مبدا و معاد» را حساب کن، تا چه اندازه در درون جان ‏و عمق باورهایت ریشه دارد و تا چه حد یک سرى «معلومات ذهنى‏» و «تکرار زبانى‏» است؟ اینجاست که «یقینى‏» بودن عقیده، آشکار مى‏شود. راستى... باید به «کیفیت‏» عمل اندیشید، یا به «کمیت‏»؟ امام صادق ‏علیه‌السلام فرموده است: «عمل اندک و پیوسته، همراه با یقین، از عمل زیاد، اما بدون یقین نزد خداوند، برتر است‏».(7) کسى که جانش از حرارت یقین گرم نشود، گرفتار سردى یاس و تردید مى‏شود. موریانه‌ی اعمال یعنى همین! «باور» را باید پاس داشت. ولى چگونه؟... با «عمل‏». وقتى «سرمایه‏»اى به کار و تولید زده نشود، نه تنها بازدهى ندارد، بلکه‏ براى صاحب مال، «زیان‏» هم محسوب مى‏شود. ایمان و یقین و باور، سرمایه‌ی عمل است. اگر طبق باورهایت عمل و اقدام نکنى، آنچه هم دارى سست مى‏شود و ریشه‏اش مى‏پوسد. چرا «اضطراب‏» و «شک‏» را با «عمل‏» درمان نمى‏کنى؟ شهید مطهرى فرموده است: «شک، گذرگاه خوبى است ولى توقفگاه خوبى نیست‏». آرى... باید از «پل شک‏» به سرعت ‏خود را به «ساحل یقین‏» برسانى. از آموزش امام على ‏علیه‌السلام استفاده کنیم تا یقین ما به شک مبدل نگردد. چاره‏اش، «عمل در هنگام یقین‏» است. آن حضرت مى‏فرماید: «علم خود را جهل و یقین خود را شک قرار ندهید، وقتى دانستید، عمل‏کنید و هنگام یقین اقدام نمایید».(8) چرا باید بى‌آنکه عطش روح‌مان را در «زمزم یقین‏» سیراب کنیم، سراغ «سراب شک‏» برویم؟ بى‏جهت نیست که گاهى نه شورى در سر است، نه امیدى در دل، نه‏توانى براى رفتن، نه اراده‏اى براى تصمیم! لابد پاى باورمان لنگ شده‏است!... خواجه عبدالله انصارى گفته است: «یکى چهل سال علم آموزد، چراغى نیفروزد. و دیگرى حرفى نخوانده، دل خلقى بسوزاند! یکى سیراب اما در غرقاب و دیگرى محتاج به نیم‏قطره آب...». اگر در برخى روایات آمده است که «یقین، کمترین چیزى است که ‏میان بندگان تقسیم شده است‏» (9)، ناظر به آفت‌هایى است که سر راه باورمان‏ وجود دارد. اگر باورهایت «ویروس شک‏» بگیرد، چگونه ویروس‌زدایى مى‏کنى؟ با «اهل یقین‏»، بیشتر دمخور و مانوس باش!... آنچه از تو سر مى‏زند، ریشه در باورها و یقین‏هاى تو دارد. آنچه شاکله‌ی وجودى تو را تشکیل مى‏دهد، «اخلاق‏» توست. اخلاق، پیش از آنکه یک رفتار خارجى باشد، یک «ساخت درونى‏» و«بافت قلبى‏» است. مى‏گویى نه؟ یکایک رفتارها و برخوردهایت را زیر ذره‏بین «محاسبه‏» بگذار و آن‌ها را تجزیه و تحلیل کن. به چه نتیجه‏اى مى‏رسى؟ نمودهاى بیرونى رفتار، «ریشه‌ی باطنى‏» دارد و اعمال و حرکات و سکنات تو، از آن مى‏روید، هم‌چنان‌که ساقه و شاخه و برگ و بار، از «ریشه‏» تغذیه مى‏شود، ریشه‏اى که زیر خاک است و پنهان از چشم. چگونه مى‏توان شاهد بود که «حسنات‏» و «صالحات‏»، همچون یک‏ جریان زلال، از چشمه‌ی درون بجوشد و بر اندام ظاهرى و اعمال بیرونى‏جریان یابد؟ مى‏گویند: چشمه باید از خود، آب داشته باشد، و گرنه با آب ریختن، چشمه درست نمى‏شود. حرف درستى است، وقتى قلبا به کارى عقیده دارى و پاى‏بند یک ایده ‏و مرام هستى، نیازى نیست که کارى را بر خود، تحمیل کنى، به خصوص‏کارهاى نیک را. چرا که رفتار نیکو و خصال شایسته‏ات، میوه‌ی همان «نهال درون‏» است. در غیر این صورت، آنچه مى‏کنى، جزء خلق و خوى خودت نیست، بلکه ‏چیزى تصنعى و بدلى است، مثل شاخه‌ی سبزى که به درخت ‏خشک، وصل‏کنند، مثل میوه‏اى که به یک درخت‏ بى‏ثمر بیاویزند. با این ظاهرسازى و تظاهر، که را مى‏توان فریفت، و... تا کى؟ وقتى طوفان شهوت‏ها بوزد، وقتى سیلاب حادثه‏ها جارى شود، وقتى تندباد جاذبه‏هاى دروغین و جلوه‏هاى پوچ از راه برسد، چیست وکیست که بتواند در برابرش بایستد؟ جز چیزى و کسى که ریشه‌دار و استوار باشد؟ کسى که «فضایل اخلاقى‏» را در خویش به صورت «ملکه‌ی راسخه‏» در آورده باشد، توان ایستادن دارد. و گرنه... بیم آن مى‏رود که آنچه هم هست، دست‌خوش امواج و طوفان‌ها گردد و غارت‌گران از تو «هیچ‏» بر جاى نگذارند! چه جاى غرور و خوش خیالى؟! مگر این همه تاراج‌شده‌ی یغمازده را نمى‏بینى؟ آیا مطمئنى آنچه «امروز» دارى، «فردا» هم در اختیار توست؟ ببینیم و... تعریف کنیم!   پ.ن: 5) سنن النبى، علامه طباطبایى، ص‏251. 6) غرر الحکم، ج‏6، ص‏148 (چاپ دانشگاه). 7) ان العمل الدائم القلیل على الیقین افضل عندالله من العمل الکثیر على غیریقین (میزان الحکمه، ج 10، ص 776). 8) نهج البلاغه، حکمت 266. 9) لم یقسم بین الناس اقل من الیقین (اصول کافى، ج 2، ص 52).    
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه