گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(8) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(8)

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۸۹، ۰۳:۳۳ ب.ظ
    طعم محبت «عشق‏»، اکسیرى است که دل‌ها را قیمتى مى‏سازد. هر عضوى، عیب خاص خود را دارد. چشم معیوب، نابیناست و گوش معیوب ناشنوا. عیب دست و پا، کج‏بودن و فلج‏بودن است، اما عیب «دل‏»، تهى بودن از «محبت‏» است. محبت، دل را مقدس و با ارزش مى‏سازد، اما کدام محبت و عشق‏ نسبت‏ به چه چیز و چه کس؟ خانه‌ی دل، باید در اختیار محبتى قرار گیرد که محبوب، ارزش عشق‏ورزیدن و دل‌دادن و جان‌باختن و از خودگذشتن را داشته باشد. این کلام، شعر و توصیف نیست، حقیقت زندگى و حقیقت‏دیندارى ‏است. اسلام، «مکتب حب‏» و آیین «عشق ورزى‏» است، اما نسبت ‏به آنکه‏ بیرزد. اگر «معرفت‏»، پایه‌ی «محبت‏» باشد، محبوب برتر، محرم راز و انیس دل ‏مى‏شود. «دل سرا پرده‌ی محبت اوست...» کسى عاشق خدا مى‏شود که خدا را بشناسد، خوبی‌ها، احسان‌ها، نوازش‌ها، بزرگواری‌ها و نعمت‌هایش را بشناسد. و گرنه، از جان بى‌معرفت، چه انتظارى براى «عشق خدا» داشتن و«محبوب برین‏» را برگزیدن؟! قلب سلیم از کدورت‌هاى خودخواهى و غرور، مى‏تواند بسترى براى ‏استقرار «محبت عارفانه‏» باشد. دلى که پر از تمنیات شیطانى و عشق به کامجویی‌هاى حیوانى باشد، دیگر ظرفیتى براى عشق پاک و آسمانى نخواهد داشت. اگر کسى راست ‏بگوید که عاشق خدا و اولیاء الله است، این عشق ‏صادق او را مى‏سازد و مى‏پرورد و پیراسته و آراسته مى‏کند و به هم‌سویى وهم‌خطى و هم‌گامى و هم‌دلى با محبوب مى‏کشاند. اما... کجاست آن عشق صادق، و آن صداقت در عشق؟! دلى که طعم محبت‏ خدا و اولیاء را بچشد، محال است که جایگزین‏ دیگرى براى آن برگزیند. این سخن امام سجاد علیه‌السلام در «مناجات محبین‏» است که: «خدایا کیست که طعم شیرین محبتت را چشید و جز تو محبوب دیگرى‏ برگزید...»(16) گرچه عشق، کمى بدنام و متهم شده است، ولى اگر «معشوق‏»، شایسته ‏و ارزنده باشد و عشق، «صادق‏» و راستین، مى‏تواند سازنده‌ی انسان و زلال‏کننده‌ی روح و بالابرنده‌ی جان باشد. عشق، به همرنگى و همراهى مى‏کشاند. و ایثار و گذشت و فداکارى‏ مى‏آورد. عشق، رهاکردن «خود» و خواسته‏ها و پسندهاى خود، در پاى «اراده‌ی ‏محبوب‏» و «پسند معشوق‏» مى‏آموزد. ولى... تا آن محبوب و دلبر، چه و که باشد. سخن از «محبت‏خدا» بسیار گفته مى‏شود، ولى این گوهر نفیس کجا و نزد چه کسى است؟ اولیاء الهى، پیوسته از خدا، این عشق را خواسته و آرزو کرده‏اند. راستى!... چه لذتى دارد که انسان هم عاشق خدا باشد، هم معشوق او. هم حبیب باشد، هم محبوب، محبت دوجانبه و از دو سو (یحبهم ویحبونه).(17) اگر ذره‏اى از آتش این عشق در خرمن جان افتد، مى‏سوزاند و خاکستر مى‏کند و از عاشق، سلب جهت کرده، عقربه‌ی دل و جانش را رو به سوى ‏معشوق مى‏گرداند. امام عارفان و عاشقان، حضرت سجاد علیه‌السلام در «مناجات محبین‏» مى‏فرماید: «خدایا! از تو محبت دوستدارانت را مى‏خواهم و عشق هر کارى که مرا به‏ قرب تو برساند. مى‏خواهم که عشق خودت را نزد من محبوب‏تر از جز خودت قرار دهى، عشقم را به تو، رهنماى به سوى رضوانت قرار دهى و اشتیاقم را به تو، عامل ترک گناه سازى. خدایا!... منت نه، به من بنگر، با چشم دوستى و نگاه عاشقانه مرا بنگر، از من روى بر مگردان...».(18) آیا عشقى که انسان را به «رضاى الهى‏» بکشاند و شوقى که از «عصیان‏» باز دارد، سازنده نیست؟! خدایا، جرقه‏اى از این آتش در جانمان بیفکن، تا بسوزیم و بسازیم و به‏ مقام «رضا» برسیم و «قرار» بگیریم. «رضا»، ثمره‌ی محبت است. «محبت‏» هم میوه‌ی درخت‏یقین است. از برجسته‏ترین خصال اخلاقى و سلوک روحى، «رضا» است. آنکه در پس جلوه‏هاى ظاهرى دنیا و صحنه‏هاى مشهود و علل و اسباب پیدا، به تدبیر و اراده‏اى پنهان هم عقیده دارد و «مشیت الهى‏» رادر وراى تقدیرات مى‏بیند، نسبت‏ به آنچه پیش مى‏آید، با خوش‏بینى ‏برخورد مى‏کند. صاحب «رضا» از آرامش روحى و طمانینه برخوردار است. کسى هم که به زمین و زمان و خدا و خلق خدا بدبین است و به دیده‌ی ‏«عدم رضا» مى‏نگرد، پیوسته در رنج و حزن و اندوه است. آنکه «یقین‏» و «محبت‏» دارد، «رضا» هم دارد، حتى از رنج و بلا، «لذت‏» هم مى‏برد. این دیگ ز خامى است که در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت دم دید، خموش است ریشه‌ی بسیارى از افسردگی‌ها و غصه‏ها، کمبود یا نبود ایمان و یقین و عشق به حیات و حیات‌آفرین است. این کاستى، سبب مى‏شود آدمى خود را از کائنات، «طلبکار» بداند و چون چرخش روزگار به کام دل و بر وفق‏ مرادش نباشد، زبان به گلایه و شکوه بگشاید. اولیاء خدا راحت جسم و جان را در گوهر «رضا» مى‏جستند. به فرموده‌ی مولایمان على‏ علیه‌السلام: «ارض، تسترح‏»(19) ! راضى باش، تا راحت و آسوده شوى. در معیشت و رزق و روزى هم، آنکه به قسمت‏ خدایى رضا باشد، آسوده‏دل و راحت است. آنکه راضى نیست، اندوه‌هاى جانکاه دارد. ثمره‌ی قلبى و آثار مشهود و محسوس رضا، راحتى جسم و جان است واین کلام حضرت صادق‏ علیه‌السلام است. چه دارویى ثمربخش‏تر از «رضا»، براى غم‌زدایى سراغ دارید؟ به فرموده‌ی امام على ‏علیه‌السلام: «الرضا ینفى الحزن‏»(20) رضامندى، اندوه را مى‏زداید. بندگى خدا کردن و به ولایت او گردن نهادن و محبت او را در عمق جان‏داشتن و به وعده‏ها و گفته‏هاى حضرت حق، باور و یقین داشتن، بوستان‏ وجودمان را از گل‌هاى «رضا» خرم مى‏سازد. و اگر «او» از انسان راضى باشد و چیزى را براى وى بپسندد، چه لذتى‏ بالاتر از رضامندى به رضاى حق؟! یکى درد و یکى درمان پسندد یکى وصل و یکى هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد   مشکله کمبود ایمان عقیده‏اى که در زندگى نقش نداشته باشد، تنها «دانستن‏» است، نه ‏«باورداشتن‏». دانستن هم به تنهایى کارساز نیست. پشتوانه‌ی «ایمان‏» است که «علم‏» را تاثیرگذار مى‏کند. اگر عقیده به خداى «دانا، بینا، شنوا»، ما را به دورى از گناه و پرهیز از پستى وادار نکند، پس چه فرقى است میان «خدا باور» و «خدانشناس‏»؟ بشر عادت دارد که «محسوس‏» را بیشتر باور کند تا معقولات‏ نامحسوس و حقایق نامرئى و نامشهود را. پیامبران نیز همین مشکل را با مردم «ظاهربین‏» داشتند. چرا جلوه‏هاى حقیقت، براى حضرت على‏ علیه‌السلام چنان روشن است که ‏مى‏فرماید: «اگر پرده‏ها کنار رود، بر یقینم افزوده نمى‏شود»؟(21) و چرا آن دیگرى مى‏گوید اگر خدا را در آزمایشگاه یا زیر چاقوى جراحى‏نبینم، نمى‏پذیرم؟! آن «ایمان به غیب‏» است و این «مادى‌گرى‏». مشکل جوانان ما، امروز، ضعف اطلاعات دینى و معلومات مذهبى ‏نیست، چون «معلومات‏»، خیلى کارساز نیست، از این جهت هم چندان‏کمبود نیست. آنچه کمبود داریم، «ایمان مذهبى‏» است. شیاطین جن و انس نیز همین گوهر را هدف غارت و شبیخون قرارداده‏اند. اگر «باور» آسیب ببیند، رفتارها آسیب دیده است، چون هر کس به‏گونه‏اى عمل مى‏کند که باور کرده است. خدا باورى، خداترسى مى‏آورد. ایمان به معاد و حساب قیامت، محصولى جز تقوا و تعهد ندارد. پس، گام مهم، تقویت‏ بنیان عقیده و ایمان است. ظرف دل‌ها اگر با ایمان و یقین پر شود، محل نزول برکات الهى است، واگر با تردیدها و هواها و بى‏قیدى‏ها انباشته گردد، پایگاه و جایگاه شیطان ‏خواهد شد. در پاک‌سازى این «پایگاه‏» و افشاندن بذر ایمان، در این «مزرعه‏»، خود شما نیز سهمى دارید و نقشى. تزکیه‌ی نفوس و تقویت تعقل و بالا بردن سطح درک و دید، بر عهده‌ی‏کیست؟ خودتان یا دیگران؟ یعنى خودتان در این زمینه مسؤولیتى ‏ندارید؟ «کتاب‏»، یکى از ابزار تجهیز خویش به بینش و باور است. «علم و عمل‏» نیز دو بال پرواز است، یکى پشتوانه است، دیگرى‏ چاشنى تاثیرگذارنده و پیش‌برنده. «آموختن‏»، و پیوسته معلومات جدید فراگرفتن و در جریان دیدگاه‌هاى ‏نو و دانش‌هاى جدید و تجربه‏هاى موفق دیگران قرار گرفتن، ضرورت‏ توفیق در امر خودسازى است. هیچ لحظه نباید احساس کنیم که از آموختن بى‏نیازیم، چه آموزش نکات علمى، چه شیوه‏هاى عملى و تجربى‏ و چه معارف دینى و سلوک اخلاقى و عرفانى. وقتى راه و مسیر رشد و تعالى، باز است و طولانى، چرا قناعت‏ به اندک و ناچیز؟ افزون‏طلبى در دانش و تجربه، یک ارزش است. و قناعت در علم و کسب فضیلت نیز، یک ضد ارزش. خدا نکند که برداشتنى‏ها را گذاشته باشیم و بگذاشتنى‏ها را برداشته‏ باشیم! درس بزرگ «رهایى از تعلقات‏» را اگر نیاموخته باشیم، پیوسته مشکل‏ خواهیم داشت و هر قدم دامى و هر لحظه خطرى ما را تهدید مى‏کند و «مال‏» به عنوان یک لغزش‌گاه، سر راهمان کمین خواهد زد. ریشه‌ی بعضى لغزش‌ها و گناهان، «مسائل اقتصادى‏» است. «تقواى مالى‏» یعنى اینکه نسبت ‏به ثروت و مال، انسان حساب‌گر باشد که «از کجا مى‏آید» و «به کجا مى‏رود». چه بسیار کسانى که براى لقمه‌نانى به گناه مى‏افتند، یا براى افزایش‏ ثروت خویش، مرز «حرام‏» را زیر پا مى‏گذارند، و به «منطقه‌ی ممنوعه‌ی ‏اقتصادى‏» قدم مى‏نهند. حرام‌خوارى، اسراف، طمع، کسب حرام، درآمدهاى نامشروع، رشوه و ربا، کم‌کارى و تقلب، قاچاق‌فروشى و احتکار، گران‌فروشى و اجحاف در معامله و... ده‌ها از اینگونه لغزشگاه‌ها، همه معلول تن دادن و دل سپردن ‏به «نفس سیرى‏ناپذیر» است. مگر شکم، چه قدر گنجایش دارد؟ مگر عمر دنیوى ما چه اندازه است؟ آزاد، کسى است که از بندگى شکم آزاد باشد. تکاثر و ثروت اندوزى، به «تفاخر» مى‏انجامد و تفاخر به تکبر واستکبار. اسارت شکم نیز، انسان را ذلیل مى‏سازد. بدهکارى به شکم، بهتر از بدهکار بودن به مردم است. آیا نخوردن و مدیون شکم بودن، به حریت و آزادگى نزدیک‌تر نیست؟! آنکه اسیر شکم و شهوت است، با چه رویى مدعى آزادگى است؟ مگر مى‏توان با شکم پر و سیرى مفرط، به «مناجات نیمه شب‏» برخاست؟ انس با خلوت شب، گوهرى است که هرگز به برخورداران مرفه و تن‏پروران مشغول به عیش و نوش نمى‏دهند. حتى آنان که در پى «حال عبادت‏» و «خشوع در نیایش‏»اند، سعى‏مى‏کنند که به قول سعدى، اندرون از طعام، خالى داشته باشند تا در آن نور معرفت ‏بینند. زیستن براى خوردن نیست. بلکه خوردن براى زیستن، و زیستن براى‏ تلاش و عبادت و خدمت است. بزرگان گفته‏اند: «حکمت وعلم، در گرسنگى قرار داده شده، وجهل و معصیت در سیرى‏». این، به معناى دفاع از فقر نیست، بلکه گامى براى کنترل نفس و کم‏خورى و قناعت است، تا به «گناه اقتصادى‏» نیفتند. آنچه ارزش است، «کف نفس‏» اختیارى است.   پ.‏ن: 16) الهى! من ذا الذى ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا... (مفاتیح‏الجنان،ص‏124). 17) مائده، آیه 54. 18) مفاتیح الجنان، ص 124، مناجات خمس عشره، مناجات نهم. 19) غررالحکم، ج‏2، ص‏171 (چاپ دانشگاه). 20) همان، ج‏1، ص‏112. 21) لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا (غررالحکم).   پ.ن کیمیا: از تاخیر پست مطالب، به خاطر پیش‌آمدن مشکل‌نمای کوچکی، عذر می‌خوام.    
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه