یادش بهخیر روز و شبم با حسین بود؛ حضرت زینب (س)؛ محمدجواد پرچمی
بسمالله الرحمن الرحیم
یادش بهخیر روز و شبم با حسین بود
ذکر بیاختیار لبم یا حسین بود
پا تا سر ِ عقیله سراپا حسین بود
وقتِ اذان، اشهدِ من یا حسین بود
ما تار و پودِ رشتهی پیراهن همیم
یعنی من و حسین، حسین و من ِ همیم
دور از تو هست ولی دست از تو بر نداشت
خسته شدهاست ولی دست از تو برنداشت
از پا نشست ولی دست از تو برنداشت
زینب شکست ولی دست از تو برنداشت
مانند من کسی به غم و رنج تن نداد
آه و غمی چنین به دلِ پنجتن نداد
یادش بهخیر بال و پرش میشدم خودم
سایه به سایه همسفرش میشدم خودم
یک عمر مادر و پدرش میشدم خودم
جای همه فدای سرش میشدم خودم
نام ِ حسین حکم ِ قسم را گرفته بود
یک شبندیدنش نفسم را گرفته بود
یادم میآید آینه روی حسین بود
اشک دو چشمم آبِ وضوی حسین بود
هم پنجههام شانهی موی حسین بود
هم بوسههای زیر ِ گلوی حسین بود
یادم نرفته نیمهشب از خواب میپرید
یادم نرفته تشنهلب از خواب میپرید
ماندند کربلا کس و کاری که داشتیم
آتش گرفت دار و نداری که داشتیم
بیسر شدند ایل و تباری که داشتیم
از ما گرفت کوفه قراری که داشتیم
یک روز خانهی پدر ِ من شلوغ بود
یادش بهخیر دور و بر ِ من شلوغ بود
جای سلام سنگ به من پرت کردهاند
از پشت بام سنگ به من پرت کردهاند
زنهای شام سنگ به من پرت کردهاند
شاگردهام سنگ به من پرت کردهاند
داغت نشست قلبِ صبور مرا شکست
زخم ِ زبانِ شام غرور مرا شکست
حالا فقط به پیرُهنش فکر میکنم
میسوزم و به سوختنش فکر میکنم
دارم به دست و پا زدنش فکر میکنم
بسکه به نیزه و دهنش فکر میکنم...
با روضهی برادرم از هوش میروم
با ضجههای مادرم از هوش میروم
از هر که تازه آمده از راه نیزه خورد
گَهگاه سنگ، گاه لگد، گاه نیزه خورد
شد نوبت سنان، دهن ِ شاه نیزه خورد
در کل هزار و نهصد و پنجاه نیزه خورد
آنقدر سنگ خورد که آئینهاش شکست
در زیر ِ نعلها قفس ِ سینهاش شکست
وای از محاسن تو و انگشتهای شمر
وای از لب و دهان تو و جای پای شمر
گیسوی من فشرد، به کفِ ضربههای شمر
مثل تن تو خورد به من چکمههای شمر
محمدجواد پرچمی
* منبع: سایت امام هشتعلیهالسلام