یا علی ابن موسی الرضا(ع)
دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۸۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
یا حقماه رجب هم داره به آخر می رسه...دلم بد جوری بهونه می گیره ؛ بریم؟؟؟هر کی راهی شد یا علیآهسته تر گام بردار آرام و آهسته وزبانت را متبرک کن به تهلیل.من می گویم به همه سنگفرش های حرم سلام کن و آنگاه می شنوی که همه یک صدا پاسخت را می گویند.وارد بست شیخ طوسی که می شوی تمام وجودت دل می شود و سراپا ضربان قلبت می تپد چنان گرم که همه وجودت آکنده از عشق می شود.صحن ها را یکی پس از دیگری طی می کنی نا گاه تصویر سقا خانه در مردمک چشمان منتظرت می افتد که من معتقدم آب آن شفا بخش دل های خسته است.چند قدم جلوتر ایوان طلاست باغ رضوان دلت و در کنار آن زندان دلت.لحظه ای در مقابل ایوان بایست و اذن ورود بگیر تا اذن نگرفتی وارد نشو؛التماس کن اجازه ات دهد.نشانه های عاشقی ات را یک به یک به رخش بکش؛آسمان غم گرفته چشمان خسته ات قلب درد کشیده ات غم و غصه چندین ساله ات همه را دوباره برایش بگو؛او را به بی قراری دلت سوگند بده که راهت دهد....وقتی دیدی دلت شکست و گونه هایت شسته شد آنگاه بدان که اذن ورود داده و ...سر از پا نمی شناسی در این لحظه وصل صدای ذکر و تسبیح ملائک فضای حرم را گرفته است؛ گوش کن!...چشمان تر اطرافیان ناگاه دلت را می لرزاند می خواهی در سرزمین باران خورده گونه ها قدم بزنی؛اما گویا دلت جای دیگری اسیر است.آرامتر گام بردار وقتی به چند قدمی ضریح رسیدی بایست بگذار به پیشوازت بیاید.باست تا صدایت کند.کم کم گویا دلت کشیده می شود و بی خود دست به حرکت در می آید و تو نیز که تابع دلی باید بروی.از این به بعد را من نم دانم همه کار دل توست و مرا به آن حریم راهی نیست....در کنار پنجره فولاد است.پیشانی سجده دیده ات را بر روی پنجره فولاد گذار و با دستان خودت دل بیمارت را به امید شفا به پنجره گره بزن.این یکبار با امام رضا دیگر از نیازهای خودت مگو فقط این یکبار.یکبار هم که شده با او فقط راز بگو سفره دلت را برایش باز کن و او را سر سفره دلت میهمان.من یقین دارم که می آید؛ سراسر دلت را چنان آیینه بندان کن که از هر جهت بنگری او را ببینی فقط او و دیگر هیچ.هر چه می توانی از خوان پر نعمتش توشه بردار؛او که حقیقت رحمانیش منبع فیض و لطف است و مهربانی اش جاری در لحظه لحظه زمان.بکوش که «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه نیست.» در این لحظات همپای دلت شو و هر جا که او می رود تو نیز برو ...لحظه ای که جان در زلال دعا و مناجات می شویی و آیینه دل را جلا می دهی و وجودت پر از عطر نیایش می شود یاد همه بازماندگان را نیز در ضیافت عاشقانه ات مهمان کن و گلی از باغ زیارت را به آنان هدیه کن.وقتی جام وجودت لبریز از حضورش شد ظهور سبز آخرین ستاره را تمنا کن. قبول باشه...