ی منتظر غمگین مباش قدری تامل بیشتر :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

ی منتظر غمگین مباش قدری تامل بیشتر ی منتظر غمگین مباش قدری تامل بیشتر

سه شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۸۴، ۱۲:۴۲ ق.ظ

دل که می‌گیرد جان فریاد می‌زند و قلم می‌نگارد. ثانیه‌ها هر چه کندتر می‌گذرند قلب‌ها بیشتر می‌تپد. هستی تو را نجوا می‌کند. از هر چه بگذریم به تو می‌رسیم و از هر چه و هر که منقطع شویم به خیال وصل تو شادمان می‌گردیم. روح تو را می‌خواند و اندیشه در انتظار حضور تو سبز مانده. پرواز را با یاد حضور تو به خاطر سپرده‌ایم و جان در انتظار طلوع تو می‌فرساید و چه خوش این انتظار و شیرین است روزگار وصل و چه لذت‌بخش طلوعی است.

آنان‌که تو را می‌خوانند از خویشتن خویش بگذشته‌اند و آنان‌که تو را از اعماق وجود فریاد می‌کنند قبل از همه چیز و همه کس خود را به سکوت خوانده‌اند. خود را به سکوت خوانده‌اند تا تو را فریاد کنند و تو را فریاد کنند تا از خویشتن رهایی یابند. اینان منتظران ظهورند و دست از مس وجود شسته‌اند تا با نفس کیمیایی تو زر شوند. ایشان عاشقان حقیقتند و جز با وعده‌ی وصل تو شادمان نمی‌گردند.

ای آرزوی مشتاقان عالم! ای وعده‌ی موعود! ای پیدای پنهان! سال‌هاست که خستگی حضور با عبور برایمان محنت‌آور شده، سال‌هاست که دیده‌ها را نادیده می‌انگاریم و وقایع را باور نداریم، چرا که باور داریم که تو را داریم و بالاخره خواهی آمد. فقط بگو آیا ما نیز در روزگار آمدنت هستیم؟!

 

 

* این پست توسط آقای اسماعیل مصفا در کیمیای میهن‌بلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: سه‌شنبه ۱۳۹۸/۰۱/۱۳

  • ناصر دوستعلی

اسماعیل مصفا

حضرت ولی عصر (عج)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه