دوران رشد و کمال ایمانی و سیاسی
يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۸۷، ۰۷:۵۷ ق.ظ
سلام دوستان
من به تازگی با این سایت آشنا شدم وقصد دارم که در این محیط که به عقیده ی من جای خوبی برای زدن حرفهایی است که می شود گفت تمام افرادش دستی بر نوشتن دارند و به من در بهتر شدن مطالبم کمک می کنند مطلبی بنویسم.درباره ی شخصیتی بزرگ که فکر کنم برای عده ای جالب باشد که بدانند رهبرشان چگونه زندگی کرده تا به این جای بزرگی رسیده که همه برایش احترام زیادی قائلند،تا نگویند که برای رسیدن به هر جایی باید شرایط عالی باشد.
1-1محیط خانوادگی،کودکی و نوجوانی (حضرت آیت الله سید علی خامنه ای)
منزل محقر و ساده ی (حاج سید جواد) با تولد (سید علی) که دومین فرزند خانواده بود حال و هوای تازه ای یافت .پدر ایشان از علمای زاهد و بنام مشهد بود که سالها در این شهر منبع فیوضات بسیاری برای طلاب به شمار می رفت .
آقا سید علی ،دوران کودکی را در دامان مادری که از شیفتگان خاندان اهل بیت ائمه ی اطهار علیهم السلام بود گذراند . پدر و مادر ایشان سعی بسیاری در تربیت فرزند خود داشته و در دوران طفولیت ، زمینه ی شناخت و آشنایی او را با معارف اسلامی فراهم کردند .
جد ایشان ( آقا سید حسین خامنه ای ) از علمای آذربایجانی مقیم نجف بود . وی قبلا " در محله ی ( خیابان ) تبریز اقامت داشت و سپس به نجف اشرف سفر کرد .مردی پرهیزکار و اهل علم بود . روحانی شهید ( حاج سیخ محمد خیابانی ) شوهر عمه ی حضرت خامنه ای بود . گرچه او در قصبه ی ( خامنه ) از توابع تبریز به دنیا آمده ، ولی به دلیل اینکه در مسجد ( کریمخان ) در محله ی خیابان تبریز امامت جماعت داشت ، به ( خیابانی ) مشهور شده است .
مقام معظم رهبری در مورد خانواده و نقش مهم مادر خویش در تربیت فرزندان و تاثیری که در انس ایشان با اسلام و قرآن داشته اند می فرمایند : ما هشت خواهر و برادر بودیم از دو مادر ، یعنی پدرم از یک خانمی سه فرزند داشت که هر سه دختر بودند . بعد آن خانم فوت کرده بودند و با خانم دیگر ازدواج کرده بودند . ماها بچه های این خانم دوم ، پنج نفر بودیم چهار برادر و یک خواهر و در این پنج نفر من دومی بودم . البته در این بین دو بچه هم از بین رفته بودند با آن حساب من چهارمی می شوم اما چون واسطه ها کم شده بودند من بچه ی دوم خانواده بودم . البته خواهر های بزرگ ما از خانم اول بودند . پدر و مادرم خیلی خوب ، باسواد و دارای ذوق شعری و ... بودند . ما وقتی بچه بودیم همه می نشستیم و مادرم با آن صدای زیبایش برای ما قرآن می خواند البته بعضی از شعرهای حافظ را که الان هنوز یادم است - بعد از گذشت این همه مدت این است :
سحر چون خسرو خاور علم در کوهستان زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
***
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند وبه پیمانه زدند
ادامه دارد ...