4-1 زندگی رهبر اسلام (2)
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۸۷، ۱۰:۴۸ ق.ظ
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
سلام
بد نیست بدانید که من متولد 1318 هستم.این دورانی که می گویم،سالهای 1323،1324،آن سالهاست-اوایل مکتب رفتن ما-بنابراین یک دوره آن است که اولین روز مکتب اول را یادم نیست.پس از مدتی یکی دو ماه که در آن مکتب بودیم ما را از آن مکتب برداشتند و در مکتبی گذاشتند که مردانه بود یعنی معلمش مرد مسنی بود.شاید شما در این داستانهای قدیمی (ملا مکتبی) خوانده باشید درست همان ملا مکتبی تصویر شده در داستانها و در قصه های قدیمی ما پیش او درس می خواندیم.من کوچکترین فرد آن مکتب بودم شاید آن وقت حدود پنج سالم بود و چون هم خیلی کوچک بودم هم سید و پسر عالم بودم این آقای (ملا مکتبی) صبحها من را کنار دست خودش می نشاند و پول کمی مثلا" اسکناس پنج قرانی آن وقت اسکناس پنج ریالی بود.اسکناس یک تومانی و دو تومانی شما ندیده اید یا دو تومانی از جیب خود بیرون می آورد به من می داد و می گفت: تو اینها را به قرآن بمال که برکت پیدا کند!بیچاره دلش را خوش می کرد به اینکه به این ترتیب پولش برکت پیدا کند چون درآمدی نداشتند.روز اولی که ما را به آن مدرسه بردند من یادم است که از نظر من روز بسیار تیره،تاریک ،بد و ناخوشایند بود!پدرم ،من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگی کرد که به نظر من آن وقت خیلی بود.البته شاید آن موقع به قدر نصف این اتاق یا مقداری بیشتر از نصف این اتاق بود(اتاق محل گفتگو رهبر با نوجوانان).اما به چشم کودکی آن روز من خیلی بزرگ می آمد و چون پنجره هایش شیشه نداشت و از این کاغذهای مومی داشت تاریک و بد بود مدتی هم آنجا بودیم.لیکن روز اول که ما را به دبستان بردند روز خوبی بود روز شلوغی بود اتاق ما کلاس بسیار بزرگی بود-باز به چشم آن وقت کودکی من-حالا که فکر می کنم شاید سی نفر ،چهل نفر بچه های کلاس اول بودیم و روز پرشور وپرشوقی بود و خاطره ی بدی از آن روز ندارم.البته چشم من ضعیف بود هیچ کس هم نمی دانست خودم هم نمی دانستم فقط می فهمیدم که چیزهایی را درست نمی بینم.بعدها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشمهایم ضعیف است پدر و مادرم فهمیدند و برایم عینک تهیه کردند آن وقت،وقتی که من عینکی شدم گمان می کنم حدود سیزده سالم بود لیکن در این دوره ی اول مدرسه و اینها این نقض کار من بود.قیافه ی معلم را از دور نمی دیدم.تخته ی سیاه را که روی آن می نوشتند اصلا" نمی دیدم و این مشکلات زیادی را در کارتحصیل من به وجود می آورد.
ادامه دارد...