آخه چی بگم؟؟؟!!!
سلام
خوبین؟ خوش میگذره؟ خب شکر خدا؛ عرض کنم خدمت شریف شما که:
بابا به خدا منم با شما همعقیدهام؛ حالا آدم دلش نمیخواد یه مطلب رو تو تلخند ثبت کنه، باید اینجوری همه حالشو بگیرن؟؟؟ حیف که شکلکهای میهنبلاگ کار نمیکنه وگرنه بهتون نشون میدادم که دارم مثل ابر بهار گریه میکنم.
بله! به نظر من هم یکی از بدبختیهایی که گریبانگیر مردان ماست همینه که در بیان احساساتشون مشکل دارن؛ اصلا کی گفته که اگه مرد گریه کنه ضایع است؟؟؟!!!
آهای! ایها الناس! به خدا مرد هم آدمه، اونم دل داره، گاهی که نه، بگو خیلی وقتا دلش میگیره، بغض میکنه؛ و... با یه دنیا امید میاد خونه که مثلا برا همسر خودش درد دل کنه اما... .
بیچاره اگه گریه کنهها، دیگه نگو!
ای بابا چرا مشکلات بیرونو آوردی تو خونه و باید مشکلات پشت در خونه بمونه و از این حرفای روشنفکرمآبانه... . (این یه تیکهش خیلی با کلاس شد! نه؟)
خیلی خیلی کم پیدا میشن خانومایی که این احساس همسر خودشون رو درک کنند و راست میگه اون دوستمون که نظر داده بود: این در بین ما بد جا افتاده که یه مرد هم گاهی گریه کنه. و اگه این اتفاق بیفته، وای... .
آخه مرد هم مگه گریه میکنه؟؟؟ مگه مردا چیشون از زنها کمتره که... . و باز هم:
آهای! آهای! به جون «خون خامه» این مطلب یه طنز بود و دقیقا نقطهی مقابل این تفکر که: زشته که یه مرد گریه کنه. به نظر من که خیلی هم قشنگه و اتفاقا لازم، که مرد هم گریه کنه تا لااقل بهش نگن سنگدل!
آهای! خون خامــــــــــــــه! کیمیاتو کشتن!!!
کمــــــــــــــــــــــــــــــــک!!!
یاعلی