امروز که در دست توام... :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

امروز که در دست توام... امروز که در دست توام...

شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۰، ۰۷:۰۱ ب.ظ

همین چند وقت پیش همسایه‌ی روبروی ما پسر جوانش را از دست داد به خاطر تصادف؛ آقا! صبح نشده فک و فامیل و دوستانش جمع شدند و چنان مراسمی برایش گرفتند که جدا دم‌شان گرم! سیاهی و پرچم سیاه زدند، حجله برایش گذاشتند، عکسش را در قطع ۲ در ۳ روی بنر چاپ کردند و جای‌جای محله، نصب کردند و خیلی کارهای دیگر.

با خودم فکر می‌کردم چه بسا همین یکی دو روز قبل از مرگش، پیش یکی از همین فامیل و دوستان امروز سینه‌چاکش رفته که مشکلی از مشکلاتش را برایش حل کنند، مثلا با یک مقدار پول؛ اما به دلایل مختلفِ احتمالا موجه، تره هم برایش خورد نکردند؛ اما امروز همه از کار و زندگی‌شان زدند و آمدند و خرج کردند و قبر خریدند و دفن کردند و مجلس گرفتند و...

رویه‌ی چندان غریبی نیست، کلا در همه‌جای دنیا کم و بیش مرسوم است. نور به قبر شاعر ببارد که گفت:

تا که دستت می‌رسد کاری بکن

پیش از آن‌که از تو ناید هیچ کار

و ایضا حافظ خودمان که این بیتش را سردر وبلاگ کیمیا کرده‌ام:

امروز که در دست توام مرحمتی کن

فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت؟

 

پ.ن:

۱. حکایت خود ماست که احتمالا  همین امروز و فرداست که دوستان اهل نتم بگردند دنبال یک عکس مناسب وبلاگی و یک پست عریض و طویل بنویسند که کیمیا که بود و چه کرد و چقدر حق بر گردن ما داشت و ما چقدر دوستش داشتیم و از این حرف‌ها. و دوستان دیگرم هم دنبال عکسی باشند برای چاپ اعلامیه‌ی ترحیم و غیره (البته اگر معذوریتی نباشد)، و دیگران هم یک آه و آخیش از سر دل‌سوزی نثارمان کنند.

۲. کارها برعکس است. گاهی آن‌قدر دل مردم بعد از مرگ برایت می‌سوزد که حتی فراموش می‌کنند یک فاتحه برایت بخوانند، که از همه‌چیز به آن محتاج‌تری. نیم‌لیتر برایت گریه می‌کنند، اما طلب مغفرت و حلال‌کردن و همه و همه، از یادشان می‌رود از شدت دل‌سوزی.

  • ناصر دوستعلی

روزنوشت

مرگ

کمک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه