مجمع البیان: سوره بقره، آیات ۶ تا ۷
[سوره البقرة (۲): آیات ۶ تا ۷]
اشاره
إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اَللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلیٰ سَمْعِهِمْ وَ عَلیٰ أَبْصٰارِهِمْ غِشٰاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (۷)
[ترجمه]
کسانی که به کفر خو کردهاند بیمشان دهی یا ندهی بر آنها یکسان است آنان ایمان نمیآورند(۶) خدا بر قلوبشان مهر زده و بر گوش و چشمهایشان پردهای است و آنها راست عذابی بزرگ(۷)
شرح لغات:
«کفر»: (ناسپاسی) و برابر«شکر» (سپاس) است، همانطور که «حمد» (ستایش) در برابر«ذمّ» (سرزنش) است؛ پس کفر، پوشانیدن نعمت و پنهاننمودن آن است و شکر، آشکارکردن و نشر آن.
هر آنچه چیزی را بپوشاند لغت «کفر» بدان گفته میشود. «لبیدة» میگوید:
«فی لیلة کفر النجوم غمامها» شبی که ستارهها را ابرها پوشانده بود.
«إنذار»: توجهدادن به آیندهای ترسناک و اعلام خاص است و خداوند به این صفت توصیف میشود، چه اعلام و تخویف هر دو را دارد «ذٰلِکَ یُخَوِّفُ اللّٰهُ بِهِ عِبٰادَهُ»(۱) (این است که خدا بندگان خویش را بدان میترساند).
بعضی گفتهاند فرق «إنذار» با «اشعار» این است که انذار، ترساندن از چیزی است وقتدار به خلاف اشعار.
«ختم»: نظیر طبع مهر زدن است و ختم چیز پایان و نهایت آن است و ختم کتاب از همین باب است، یعنی تمامکردن آن و مهر را نیز به همین جهت خاتم گفتهاند.
«سمع»: اگر چه مفرد است ولی منظور از آن، گوشها و جمع است و چون مصدر است مفرد آمده و نیز ممکن است به حذف مضاف باشد یعنی «مواضع سمعهم» (محل قوهی شنوایی ایشان) یا چون مضافالیه (هم) جمع است لذا مفرد به همان معنای جمع میآید و در ادبیات عرب نظیر فراوان دارد(۲).
«غشاوة»: پرده و پوشش، وزن فعاله به چیزی که احاطه کند به بدن، مانند عمامه و عصابه، یا فکر را فرا گیرد مانند خیاطت و یا به مردم احاطه کند مانند امارت و خلافت گفته میشود.
«قلب»: در لغت به معنای وارونهشدن است و چون قلب با افکار مختلف پیوسته زیر و رو میشود به آن قلب گفتهاند.
شأن نزول
ابن عباس میگوید: مقصود از این آیات أحبار و بزرگان دین یهودند که نبوّت پیامبر اسلام را دانستند ولی [از] روی حسد و عناد آن را نپذیرفتند.
ابوعلی جبائی میگوید: مقصود از این آیات آن کسانیاند که خدا دلهای آنان را در اثر زیادی گناه و انحراف مهر کرده است و دیگر ایمان نمیآورند.
اصم میگوید: این آیات دربارهی مشرکین عرب نازل شده است.
بعضی گفتهاند: معنای آیه عامّ و شامل همهی کفار است و منافات با استثناء کسانی که بعد ایمان آوردند ندارد.
تفسیر
اشاره
در این آیات به دنبال بیان صفات متقین، حالات کافران که در نقطهی مقابل آنها هستند ذکر شده است. کفر، در اینجا عبارت است از انکار توحید و عدالت خدا و انکار نبوت انبیاء یا انکار یکی از ضروریات و ارکان دین.
اگرچه این آیه عام است که همهی کفّار ایمان نمیآورند ولی با توجه به اینکه پس از نزول این آیات گروه فراوانی ایمان آوردند معلوم میشود منظور از کفّار در این آیه، دستهی خاصی بودند که مشمول لطف و توفیق الهی نشده و اسلام نیاوردند.
سؤال: در اینجا این سؤال پیش میآید که وقتی خدا میداند که دستهی مخصوص از کفار هیچگاه ایمان نمیآورند و از طرفی ما معتقدیم که آنان قدرت دارند، پس معنای قدرت آنها این است که میتوانند بر خلاف علم خدا، ایمان بیاورند.
پاسخ: در پاسخ باید گفت: که خدا به واقعیتها علم دارد یعنی آنچه در عالم، واقع شده و میشود، و در اینجا اینکه این دسته ایمان نمیآورند واقعیتی است و خدا به آن آگاه است ولی این واقعیت با قدرتداشتن شخص بر هر دو طرف منافات ندارد، همانطور که واقعیتها وظیفه و تکلیف را تغییر نمیدهد و همین دسته در عین حالی که واقعیت کارشان ایماننیاوردن و اطاعتنکردن است ولی امر و تکلیف آنان، همچنان به جای خود باقی است.
خَتَمَ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ...
در اینکه خداوند چگونه دل کفار را مهر و موم نموده اقوالی گفته شده است از این قرار:
۱- علامت
وقتی کافر در کفر و انکارش بدان درجه رسید که دیگر ایمان نخواهد آورد و برای خدا معلوم است، علامتی بر قلبش زده میشود که نقطهای است سیاهرنگ تا ملائکه بدانند که او ایمان نمیآورد و او را سرزنش و نفرین کنند همانطور که در قلب شخص مؤمن، علامت ایمان نوشته میشود تا ملائکه بدانند و او را ستایش و برایش طلب عفو و رحمت کنند. به عقیدهی اینان، دادن کتاب به دست راست نیز علامت بهشتیبودن و به دست چپ علامت معذببودن صاحبان آنها است.
همچنین در آیهی کریمهی «بَلْ طَبَعَ اللّٰهُ عَلَیْهٰا بِکُفْرِهِمْ فَلاٰ یُؤْمِنُونَ إِلاّٰ قَلِیلاً»(۳) (بلکه خدا به سبب کفرشان مهر بر دل آنها نهاد که به جز اندکی ایمان نیاوردند).
یک احتمال همین است که خدا علامت کفر را در دل و قلب آنان زده است.
و احتمال دیگر این است که به سبب کفرشان خدا دلهای آنان را مهر کرد.
۲- شهادت خدا
مقصود از ختم بر قلب آنان حکم و شهادت خداست به اینکه اینان دیگر حق را نمیپذیرند و کلمهی «ختم» به معنای شهادت و حکم زیاد آمده است، مثلاً میگویند:
«أراک تختم علی کلّ ما یقول فلان» یعنی: میبینم هر آنچه فلانی میگوید تو صحّه میگذاری و تصدیق میکنی و معمولاً مهر و امضاء همان تصدیق و گواهی است.
۳- گویی قلبشان مهر شده
خداوند این دسته را مذمت و سرزنش میکند که اینان گویی قلبشان مهر شده و ایمان داخل آن نمیگردد مانند آیهی کریمهی: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»(۴)، اینان گویی کر و کور و گنگاند، یعنی کفر چنان در دل آنان جا گرفته است که دیگر نمیبینند مانند کسانی که قلبشان مهر شده است.
۴- کمعمقی و کوتاهی نظر
ابوعلی فارسی میگوید: ختم قلب کنایه از کمعمقی و کوتاهبینی در نظر و استدلال است و منظور آن است که دلهای اینان وسعت فکر و منطق و نظر را ندارد در برابر مؤمنین که سعهی نظر و وسعت فکر دارند، همانطور که در آیهی کریمهی: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّٰهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ فَهُوَ عَلیٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ »(۵) مگر آنکه سینهاش بر اسلام گشوده شده و قرین نوری از پروردگار خویش است (چون غیر اوست)، مقصود همین وسعت نظر است، و دربارهی کفار میفرماید: «أَمْ عَلیٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا»(۶) (...یا بر دلهایی قفلها است).
و نیز: «قٰالُوا قُلُوبُنٰا غُلْفٌ» (دلهای ما فهم نتوان کرد) و «قُلُوبُنٰا فِی أَکِنَّةٍ» دلهای ما در پردهها است.
و در برخی آیات مهر زدن بر دلها را در ردیف گرفتن قوهی شنوایی و بینایی قرار داده است مانند این آیهی کریمه: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّٰهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصٰارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلیٰ قُلُوبِکُمْ» (بگو ای پیغمبر اگر خدا گوش و چشمهای شما را گرفت و مهر بر دل شما نهاد...).
بنابراین معنای ختمکردن قلبها این است که از آن در آنچه نیاز دارند سود نمیبرند همانطور که از گوش و چشم که گرفته شده است، سود و استفاده برده نمیشود.
و مقصود از عدم وسعت قلب همین است که بین حق و باطل نمیتوانند امتیاز دهند و در محاورات و استعمالات مردم زیاد دیده میشود کسی را که شجاع نیست میگویند: دل ندارد، قلب ندارد، یعنی ترسو است؛ همینطور کسی که دعوت به اسلام شده و دلیلهای روشن آن را دیده است و در عین حال از اسلام فاصله میگیرد، این شخص کسی است که دلش مهر شده و سینه و قلبش در پرده و غلاف است.
سؤال: روی این معنا چرا مهر شدن دل، به خدا نسبت داده شده است «خَتَمَ اللّٰهُ...»؟
جواب: چون این تاریکی و تنگی دل در اثر عصیان و نافرمانی خدا پدید آمد به او نسبت داده شده است همانطور که میگویند مقام و منصب یا پول یا فلان زن، فلانی را هلاک و بیچاره کرد معنایش این است که در راه آنها هلاک شد و خود آنها کاری نکردهاند.
سؤال: چرا در میان همهی اعضاء بدن، فقط قلب و گوش و چشم نام برده شد؟
جواب: چون این اعضاء یا محل علماند چون قلب، و یا راه فراگیری و یادگرفتناند چون چشم و گوش.
پینوشتها:
(۱) آیه ۱۶ از سوره زمر
(۲) مانند این شعر:
«بها جیف الحسری فاما عظامها
فبیض و اما جلدها فصلیب»
یعنی: در این راه لاشههای کشتگان زیادند و این لاشهها چنیناند که استخوانهای آن سفید است (به سبب رفتن گوشتش) و پوستها خشک و سوخته است؛ در این شعر کلمهی «جلد» مفرد است ولی چون به ضمیر جمع اضافه شده است معنای جمع دارد.
(۳) آیه ۱۵۴ از سوره نساء
(۴) آیه ۱۸ از سوره بقره
(۵) آیه ۲۲ از سوره زمر
(۶) آیه ۲۴ از سوره محمد
* منبع: تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، جلد ۱، صفحات ۶۶ تا ۷۰