مجمع البیان: مقدمهی مولف (۳)
فن سوم
در بیان اجمال و خلاصهاى از معناى «تفسیر و تأویل» که در این کتاب سخن بدانها کشانده میشود.
تفسیر روشنکردن مراد است از لفظ، و تأویل بازگرداندن یکى از دو محتملات است به آنچه مطابق ظاهر باشد و نیز تفسیر بیان مطلب است.
ابوالعباس مبرو میگوید: کلمات «تفسیر و تأویل و معنى» به یک معنا هستند؛ بعضى گفتهاند: مادهی کلمهی «تفسیر» (فسر) کنار زدن پرده است و تأویل پایان و عاقبت و بازگشت هر امرى است و کلمهی «معنى» از فعل «عُنَیْتُ فُلاناً» یعنى قصد فلان چیز کردهام و (معنى) یعنى «قصد شده» میباشد. بعضى آن را از «عنیتُ بهذا الامر»؛ به این کار وادار شدم، گرفتهاند.
از رسول اکرم صلواتاللّٰه علیه و از جانشینان آن حضرت رسیده است که: تفسیر قرآن جز با آثار و روایات صحیحه جایز نیست.
عامه از رسول اکرم نقل کردهاند که فرمود: کسى که قرآن را به رأى و فکر خودش تفسیر کند، حتى اگر درست هم گفته باشد باز خطا کرده است.
آنان میگویند جمعى از تابعین، چون سعید بن مسیّب و عبیده سلمانى و نافع و سالم بن عبداللّٰه و افرادى دیگر تفسیر به رأى را در قرآن دوست نداشتند.
آنچه میتوان در اینباره گفت این است که: خداوند مردم را به فهم و استنباط معانى قرآن دعوت کرده و راه استنباط را براى آنان واضح و روشن نموده است و مردمى را ستوده که تدبّر و تفکّر در آن میکنند و فرمود: «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»(۱)؛ کسانى که آن را استنباط میکنند از ایشان آن را میدانند.
و مردمى را که در آن نمیأندیشند سرزنش کرده است و فرموده: «أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلىٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا»(۲)؛ آیا در قرآن فکر نمیکنند یا بر دلهاشان قفلها است.
و نیز قرآن میگوید که این کتاب به زبان عربى نازل شده: «إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(۳)؛ ما این قرآن را به زبان عربى قرار دادیم تا شما بفهمید.
رسول اکرم میفرماید: وقتى حدیثى از من براى شما نقل شد آن را بر قرآن عرضه کنید، اگر با آن موافق بوده بپذیرید و اگر مخالف بوده آن را به دیوار بزنید.
از این آیات و روایات فهمیده میشود که قرآن سند و حجت است و روایات را باید بر آن عرضه داشت. ناگفته روشن است که چگونه میتوان چیزى را که نمیتوان فهمید سند و شاهد قرار داد.
بنابراین باید ظاهر حدیث نبوى را کنار گذارد و اگر سندش صحیح باشد او را چنین معنى کرد: کسى که قرآن را به رأى و اندیشهی خود حمل و معنى کند و شواهد الفاظ خود قرآن را کنار بگذارد و عمل نکند، اگر رأیش هم باشد باز خطا کرده است.
از رسول اکرم نقل شده است که فرموده: قرآن روان و داراى وجوه است، پس آن را به بهترین وجه حمل کنید.(۴)
از عبداللّٰه بن عباس نقل شده است که تفسیر را بر چهار قسم تقسیم نموده است:
۱- تفسیرى که همه باید بدانند؛ اگر کسى ندانست عذرى ندارد. مانند احکام و قوانین قرآن و خلاصهاى از دلیلهاى توحید.
۲- تفسیرى که عرب از راه زبان خود میفهمد مانند حقیقت لغات و موضوع کلام عرب.
۳- تفسیرى که تنها علماء میدانند مانند تأویل متشابهات و فروع احکام.
۴- تفسیرى که جز خدا کسى نمىداند، مانند علم به قیامت و هر آنچه مربوط به غیب است، و باید دانست که شناختن «إعراب» (حرکات کلمات) در درجهی اول علوم قرآن و أجل آنها است زیرا هر بیان و استدلالی بدان نیازمند است و این اعراب است که ابهام و پیچیدگى را از الفاظ گرفته و از درون آنها جواهر گرانبهاى معانى را بیرون میآورد؛ چه اغراض در زیر پردهی الفاظ نهاده بوده و اعراب انگیزنده و جوینده و اشارهکننده بدانها میباشد و تنها اعراب است که مقیاس و وسیله براى دانستن زیادى و کمى جملهها نسبت به معناى منظور و شناسایى درستى و نادرستى آنها مىباشد.
از رسول اکرم نقل شده که فرمود: قرآن را اعراب بگذارید و بدین وسیله(۵) غرائب و معانىاش را به دست آورید.
آن دسته از آیات قرآن را که الفاظش مجمل نیست و نیاز به بیان ندارد و معنا و مقصود از آنها همانست که از ظاهرشان فهمیده میشود میتوانند همهی کسانى که اطلاعى از عربى و اعراب دارند آنها را بفهمند، مانند آیات: «وَ لاٰ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ»(۶)؛ تنى را که خدا محترم داشته جز به حق مکشید. و «وَ إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ»(۷)؛ خداى شما خدایى است یکتا. و «لاٰ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً»(۸)؛ پروردگار تو به کسى ستم نمیکند. و مانند آنها.
اما آیاتى که مجملند و ظاهرشان معناى مقصود را به طور مشروح نشان نمیدهد مانند آیات: «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ»(۹) و «آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصٰادِهِ»(۱۰)؛ حق آن را (زکاة) روز چیدنش بدهید؛ که دانستن مشروح نماز و زکاة، احتیاج به بیان پیامبر دارد تا او از راه وحى، خصوصیات و عدد رکعات نماز و مقدار نصاب زکاة و امثال فراوان آن را بفهمد و به مردم بفهماند و بیان کند.
بیان این دسته آیات بدون نقل و حدیث جایز نیست و شاید میتوان حدیث نبوى را ناظر به این نوع آیات دانست. اما آیاتى که احتمال دو یا چند معنى را دارند و به دلیل فهمیدهایم که نمیتوان همهی آنها را مراد دانست و جز یکى مراد و منظور نیست، این آیات متشابهند، چون مقصود از آنها با آنچه مقصود نیست به هم مشتبه هستند. در این موارد تنها دلیل نقل و حدیث است که میتواند یک معنا را معین کند و بدون آن نمیتوان جرئت کرد و گفت یکى از آن معانى به خصوص، مقصود مىباشد و سخن مفسران در تعیین یک معنى نیز کافى نیست جز اینکه اجماع بر آن معنى داشته باشند که در آن صورت، پیروى از آنان واجب است.
پینوشتها:
(۱) آیه ۸۳ از سوره نساء
(۲) آیه ۲۴ از سوره محمد
(۳) آیه ۳ از سوره زخرف
(۴) القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه على احسن الوجوه
(۵) قال اعربوا القرآن و التمسوا غرائبه.
(۶) آیه ۳۳ از سوره اسراء
(۷) آیه ۱۶۳ از سوره بقره
(۸) آیه ۴۹ از سوره کهف
(۹) آیه ۸۳ از سوره بقره
(۱۰) آیه ۱۴۱ از سوره انعام
* منبع: تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، جلد ۱، صفحات ۲۰ تا ۲۳