مجمع البیان: مقدمهی مولف (۵)
فن پنجم
بیان مختصرى از علوم قرآن که شرح و تفصیل آنها در کتابهاى دیگر دیده میشود.
یکى از آنها مسئلهی معجزه و خارق عادتبودن قرآن است که دلیل بر صدق رسول اکرم در ادعاى نبوّتش مىباشد.
در اینکه قرآن از چه جهت معجزه بوده آیا از نظر فصاحت یا نظم و روش جالب و مخصوص و یا اینکه خداوند عرب را از معارضه با آن گرداند و آن قدرت علمى را که میتوانند مانند قرآن در نظم و فصاحت بیاورند از آنان گرفت.
تفصیل این بحث را باید در کتابهاى اصول عقائد دید که بزرگان از متکلمین در کتابهاى خود نوشتهاند و مخصوصاً محقق بزرگوار سیدمرتضى در کتابش وجه اعجاز قرآن را با عالیترین بیان و تحقیقى واضح نموده است.
بحث دیگر در این است که آیا دست تحریف در قرآن برده شده و آن را زیاد و یا کم نمودهاند یا نه اگر چه این بحث مناسب با کتاب تفسیر نیست ولى اجمالاً باید گفت: در اینکه چیزى به قرآن افزوده نشده است، همه اتفاق دارند اما بعضى از امامیه و قومى از حشویه(۱) در میان عامه گفتهاند که پارهاى از آیات قرآن کم شده است.
ولى مذهب صحیح امامیه آن است که هیچگونه تغییرى در قرآن راه نیافته است همانطور که سیدمرتضى در جواب مسائل طرابلسیّات به طور مبسوط و کامل به اثبات آن پرداخته است؛ میگوید: بدانسان که ما به بودن شهرها و حوادث بزرگ عالم و کتابهاى معروف و اشعار عرب علم و یقین داریم، همچنین به دستنخوردن قرآن یقین و علم داریم با اینکه در این امور توجه و عنایت شدید به حفظ و نقل آنها به اندازهی قرآن ابداً نبوده است، چه قرآن معجزهی پیامبر و مأخذ و سند احکام دینى اسلام است.
دانشمندان اسلام در حفظ و حمایت قرآن منتهاى کوشش را داشتند به طورى که تمام موارد اختلاف مربوط به اعراب یا قرائت و حروف همه را به طور دقیق میدانستند و با این عنایت و علاقه چطور تصور دارد که چیزى از آن کم شود و تغییر یابد.
سیدمرتضى اضافه میکند: به همان درجه که ما به اصل قرآن یقین داریم صحت اجزاء و آیات آن نیز براى ما یقینى است؛ مثلاً کتابى را که سیبویه یا مزنى نوشته است براى اهل ادب همه و یا قسمتى از آن تفاوت نمیکند یعنى همانطور که به أصل آن اجمالاً یقین دارند که از سیبویه و یا مزنى است همچنین هر قسمت و بابى از آن را میدانند که از آنها است و اگر کسى بابى را از نحو در آب کتابها بیفزاید که در اصل نبوده، همه میدانند که آن قسمت بعداً اضافه و ملحق شده و جزء اصل کتاب نبوده است. وقتى یک کتاب عادى چنین وضعى را داشته باشد بدیهى است که عنایت به قرآن به مراتب بالاتر از عنایت و علاقه به ضبط کتاب سیبویه و دیوانهاى شعراء بوده است.
سیدمرتضى میگوید: قرآن در عهد رسول اللّٰه به همین ترتیب که الآن در دست ما است جمع شد و چنین استدلال میکند که صحابه و یاران پیامبر، قرآن را فرا گرفته و حفظ مىنمودند و گاهى دستهاى معین میشدند که همه آن را حفظ کنند و بر پیامبر میخواندند.
گروهى چون عبداللّٰه بن مسعود و ابى بن کعب و دیگران چند مرتبه همهی قرآن را بر پیامبر خواندند و ختم کردند. همهی اینها با کمترین تأمل و تفکر ثابت میکند که قرآن در زمان رسول اللّٰه جمع شده و کامل بوده، نه پراکنده.
در خاتمهی سخن سید میگوید: افراد کمى از امامیه و گروه حشویه که این مطلب را گفتهاند، قابل اعتنا نیستند و اینان به اخبارى ضعیف اعتماد کردند و آنها را صحیح پنداشتهاند و معلوم است که با چنین احادیث ضعیف نمیتوان از آنچه به طور یقین بیان کردهایم دست بر داشت.
ناسخ و منسوخ
یکى دیگر از این نوع مباحث، بحث «نسخ و ناسخ و منسوخ» و تعریف آنها و اقسام و شرائط نسخ و فرق بین آن و بین بداء و تخصیص است و اینکه آیا در عبادات پیش از عمل بدانها نسخ جائز است یا نه؟ و آیا سنت میتواند ناسخ قرآن باشد یا نه؟ و بیان آنچه ناسخ و یا منسوخ بدان شناخته میشود.
همهی این مباحث اگر چه از علوم متعلقه به قرآن است لکن کتابهایى که در اصول فقه نوشته شده از آنها مفصلا بحث میکند و به مناسبت بعضى از آیات تا آنجا که شایستهی تفسیر باشد در این کتاب خواهد آمد.
پینوشتها:
(۱) حشویه: جمعى از معتزلهاند که فقط به ظواهر قرآن چسبیده و خدا را جسم دانستند و آنان چون مردم پستى بودند و حشو به این معنا است، لذا «حشویه» نامیده شدند.(دائرة المعارف فرید و جدى)
* منبع: تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، جلد ۱، صفحات ۲۶ تا ۲۸