هر دو سوزانند اما این کجا و آن کجا
سلام
آدم بیدرد که نداریم -البته داریمها اما در بهشت زهرا سلامالله علیها- اما تفاوت در جنس و میزان درد را داریم تا دلتان بخواهد. تازه جالب هم اینجاست که هر کسی درد خودش را بزرگترین درد عالم میداند و جالبتر هم اینکه دردش را هنوز هیچ مخلوقی خلق نشده و نخواهد شد که بفهمد.
مثلا یک بازیگر سینما یا یک فوتبالیست –ازآن معروفهایش را- در نظر بگیرید که خانهاش چنان و ماشینش چنین و زندگیاش بهمان و غیره است. درد هم دارد آن هم چه دردی! مثلا دوست از جنس مخالفش یا -باعرض معذرت فراوان از این واژه و مفهوم- عشقش رهایش کرده و رفته سراغ یکی دیگر. خب اگر این عشق واقعا عشق بوده انصافا دردش سخت است دیگر. از آدم جز یکمشت پوست و استخوان باقی نمیگذارد.
و مثلا یک مرد زن و بچهدار را هم در نظر بگیرید -از اینهایی که بچهی دانشجو و دم بخت دارندها- که از صبح تا شب در این تهران بیدر و پیکر میدود و میدود و میدود تا فقط بتواند لقمهی شبش را جور کند و هر شب میخوابد با کاسهی چهکنم چهکنم زیر سرش که خدایا! خرج دانشگاه و جهیزیه و عروسی این و آنیکی و آن کوچکتری را چه کنم؟ خب این هم انصافا درد است و دردش درست مثل آن مثال بالایی سخت و از آدم جز یک مشت و پوست و استخوان باقی نمیگذارد.
اما
خال مهرویان سیاه و دانهی فلفل سیاه
هر دو سوزانند اما این کجا و آن کجا؟
بین خودمان بماند، با همهی سختیهایش که شوخی بردار هم نیست اما عاشق قیامت خدا هستم.
والسلام