چرا باید اسلام را قبول داشته باشیم؟
پرسش
چرا باید اسلام را قبول داشته باشیم؟
پاسخ اجمالی
دین اسلام جامعترین و کاملترین دین الهی برای رسیدن به تکامل و سعادت ابدی است که از سوی خدای متعال برای هدایت انسان آمده است. آنچه که باعث میشود ما دین اسلام را بپذیریم، دلایل زیر است:
۱. جامعیت دین اسلام.
۲. هماهنگی تعالیم اسلام با عقل سلیم.
۳. نارسایی ادیان غیر از اسلام.
۴. به سر آمدن تاریخ دیگر ادیان و تحریف آنها در گذر زمان.
اینها برخی از دلایل ما در پذیرش اسلام به عنوان دین برگزیده است.
پاسخ تفصیلی
واژهی "اسلام" مصدر باب افعال از "س ل م" به معنای صحت، عافیت و دوری از هرگونه عیب، نقص و فساد است و در باب افعال دارای معانی زیر است: انقیاد، اطاعت و امتثال امر و نهی بدون هیچگونه اعتراض.[۱]
دین اسلام جامعترین و کاملترین دین الهی در سلسلهی ادیان، برای رسیدن به تکامل و سعادت ابدی است که از سوی خدای متعال برای هدایت انسان آمده است. آنچه که باعث میشود ما دین اسلام را بپذیریم، دلایل زیر است:
الف: دین حق در هر زمانی همواره یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است با شناسایی کامل از آن پیروی کنند. از نگاه قرآن دین صحیح، دین اسلام بوده، و انتخاب آن ضرورت دارد؛ قرآن کریم میفرماید: «هر که جز دین اسلام دین دیگری را بخواهد، هرگز از وی پذیرفته نشود و در آخرت، اهل نجات نخواهد بود».[۲]
استاد مطهری(ره) ضمن تأکید بر این نکته، چنین مینویسد: «... دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کند. این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری اخیراً رایج شده است که میگویند: همهی ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند، اندیشهی نادرستی است. البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعی وجود ندارد...، ولی این سخن به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و طبعاً انسان میتواند در هر زمانی هر دینی را که میخواهد بپذیرد. برعکس، معنای این سخن این است که انسان باید همهی پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق، مبشّر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضلشان بودهاند و پیامبران حق، مصدق پیامبران سابق بودهاند. پس لازمهی ایمان به همهی پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دورهی اوست. و قهراً لازم است در دورهی ختمیة، به آخرین دستورهایی که از جانب خدا به وسیلهی آخرین پیامبر رسیده است، عمل کنیم و این لازمهی اسلام، یعنی تسلیمشدن به خدا و پذیرفتن رسالتهای فرستادگان اوست... درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست: «لا اکراه فی الدین»[۳] ولی این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم، انتخاب کنیم... در هر زمانی یک دین حق، وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده، مردم موظف بودهاند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیرعبادات از او فرا گیرند تا نوبت به حضرت خاتمالانبیاء رسیده است. در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورات دین او [خاتم الانبیاء(ص)] راهنمایی بجوید؛ «قرآن کریم میفرماید: « و هر کس غیر از اسلام دینی بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود ».[۴]
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست، بلکه منظور تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن همان دین گرانمایهای است که به دست حضرت خاتمالانبیاء ظهور یافته است و قهراً کلمهی اسلام بر آن منطبق میگردد و بس. به عبارت دیگر، لازمهی تسلیم خدا شدن، پذیرفتن دستورهای او است و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است».[۵]
ب: نارسایی ادیان موجود در جهان (غیر از اسلام).
دلایل نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان امروز:
قبل از بیان ادلهی نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان، توجه شما را به دو نکته جلب میکنیم:
نکتهی اوّل: منظور ما این نیست که همهی آنچه در ادیان دیگر الهی موجود است باطل است و هیچ سخن حقی در آنها یافت نمیشود، بلکه مقصود این است که در این ادیان مطالبی وجود دارد که قابل پذیرش نیست و این ادیان نمیتوانند بیانکنندهی چهرهی کامل دین باشند.
نکتهی دوم: این که ما در این بررسی کوتاه به گوشههایی از نارسایی دو دین مهم جهان امروز، یعنی دین مسیحیت و یهودیت اشاره میکنیم و ارزش و اعتبار بقیهی ادیان که از نظر مقبولیت و اعتبار از این دو دین پایینتر هستند معلوم میشود.
اما ادلهای که اثبات میکند دین مسیحیت امروز نمیتواند چهرهی کامل حقیقت باشد:
۱. انجیل متواتر نیست و سند قطعی ندارد.
حضرت عیسی(ع) از بنیاسرائیل بود و زبانش عبرانی و در بیتالمقدس ادعای نبوت کرد و مردم آن سرزمین هم عبری بودند و به او ایمان نیاورند، مگر عدهی اندکی که ما از حال آنها اطلاع نداریم، اما چند تن از مردم بیتالمقدس که زبان یونانی میدانستند در شهرهای آسیای صغیر متفرق گشتند و مردم را دعوت به دین حضرت مسیح(ع) کردند و کتابهایی به زبان یونانی نوشتند و در آن مطالبی گنجانیدند و به مردم یونان و روم گفتند: عیسی(ع) چنین گفت و چنان کرد. آنهایی که حضرت عیسی(ع) را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را میدانستند در فلسطین بودند و حضرت عیسی(ع) را به پیغمبری قبول نکردند و آن حکایتهایی که به زبان یونانی نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که این کتب و حکایات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بیتالمقدس را دیدند و نه حضرت مسیح(ع) را مشاهده کردند و نه زبان او را میدانستند و اگر داستانهایی که در انجیل نوشتند، دروغ هم بود نه نویسندگان مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان راهی به تکذیب.
مثلاً در انجیل متی است که چون حضرت مسیح(ع) متولد شد چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسیدند آن پادشاه یهود که تازه متولد شد کجاست؟ و ما ستارهی او را در مشرق دیدیم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را دیدند در آسمان حرکت کرد تا بالای آن خانه که حضرت عیسی(ع) در آن خانه بود بایستاد، دانستند در آن خانه است. یک چنین حکایتی که قطعاً مجعول است در انجیل نوشتند و باک از رسوایی نداشتند، برای آن که به زبان عبری برای اهل بیت المقدس ننوشتند، بلکه برای غریبان نوشتند و در غریبی لاف بسیار توان زد، و ما یقین داریم که هیچ منجم معتقد نیست با ولادت هر کس ستارهای پیدا می شود. بالای سر او حرکت میکند نه مجوس به این معتقدند و نه غیر مجوس. و نیز گوییم قدمای مسیحیان در کشتهشدن حضرت مسیح(ع) اختلاف داشتند و در بعضی اناجیل مرقوم بود که اصلاً آن حضرت کشته نشد با آن که اگر کسی در شهری کشته شود از کثرت توجه مردم به این امور مخفی نمیماند. خصوصاً به دار آویختن، اما چون نویسندگان انجیل برای غربا و به زبان غربا نوشتند و این غربا در بیتالمقدس نبودند تا از حقیقت کشتهشدن یا نشدن آن حضرت آگاه باشند نویسندگان انجیل با آزادی تمام هر چه مصلحت دانستند نوشتند و باک نداشتند و سیصد سال پس از حضرت مسیح(ع) مجلسی تشکیل دادند و علمای نصاری مشورت کردند که چگونه باید اختلاف در این امور را برانداخت رأیشان بر این شد که از میان انجیلها چهار انجیل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح دانند و مابقی که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشتهنشدن آن حضرت در انجیلها مردود قرار گرفت و غیر رسمی شد.[۶]
۲. دلیل دوم بر نارسایی دین مسیحیت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحریف در کتاب انجیل امروزی است. برای اطلاع بیشتر به کتابهای راه سعادت تألیف علامه شعرانی[۷] و اظهار الحق، تألیف فاضل هندی هبة الله بن خلیل الرحمن، و قرآن و کتابهای آسمانی دیگر، تألیف شهید هاشمینژاد مراجعه نمایید.
ج: دلیل سوم، ناسازگاری بعضی از اعتقادات مسیحیت با مبانی منطق و عقل است مانند این که معتقدند: خدای پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود میگیرد و با تحمل رنج صلیب، کفارهی گناهان می گردد. در انجیل یوحنا چنین میخوانیم:
«زیرا خداوند، جهان را این قدر محبت نموده که پسر یگانهی خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد، زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیلهی او جهان نجات یابد.»[۸]
در مورد دین یهودیت نیز این سه اشکال مهم وجود دارد.
چون اوّلا: تورات دارای سه نسخه است.
۱. نسخهی عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است.
۲. نسخهی سامری که نزد سامریین (طایفهی دیگری از بنیاسرائیل) معتبر است.
۳. نسخهی یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آن را معتبر میشمارند.
نسخهی سامریان فقط شامل پنج کتاب حضرت موسی(ع) و کتاب یوشع و داوران است و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمیشمارد. و مدتزمان و فاصلهی بین خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخهی اول ۱۶۵۶ سال و در نسخهی دوم ۱۳۰۷ و در نسخهی سوم ۱۳۶۲ سال است. پس هر سه نسخه نمیتوانند صحیح باشند، بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد و آن هم معلوم نیست کدام است.[۹]
ثانیاً: در تورات نیز مطالبی وجود دارد که برای عقل انسانی قابل پذیرش نیست.
مثلاً در تورات خدا به صورت انسانی معرفی شده که راه میرود، آواز میخواند، دروغگو و فریبکار است. زیرا به آدم گفته است که اگر از درخت نیک و بد بخورد خواهد مرد، ولی آدم و حوا از میوهی آن درخت خوردند و نه تنها نمردند بلکه به نیک و بد هم آشنا شدند.[۱۰]
و یا داستان کشتیگرفتن خدا با حضرت یعقوب که در تورات آمده است.[۱۱]
ج: برتری اسلام
یکی ازدلایل ما برای پذیرش دین اسلام برتری آن است. و برتری اسلام از زوایای مختلف قابل بررسی است؛
۱. زنده و جاوید بودن معجزهی دین اسلام؛ چون معجزهی اصلی این دین «قرآن» است که از نوع کتاب و منطق و دانش است بر خلاف معجزهی انبیای گذشته که از نوع امور محسوس بوده است و به همین جهت همیشه زنده است و متکی بر خودش میباشد و وابسته به حضور و حیات مختص پیامبر اسلام(ص) نیست و به همین جهت معجزهی اسلام جاودانی و ابدی است.
علاوه بر این که قرآن با اعلان تحدی و مبارز طلبیدن دم به دم به جهانیان حیات و جاودانگی خود را اعلام می نماید: «و اگر دربارهی آنچه بر بندهی خود نازل کردیم شک و تردید دارید یک سوره همانند آن بیاورید».[۱۲]
۲. تحریفنشدن کتاب آسمانی اسلام ( قرآن)؛ یعنی هیچ تغییر و دگرگونی در او ایجاد نشده است.
چون علاوه بر وعدهی خداوند که فرمود: «من قرآن را حفظ می کنم»،[۱۳] شخص پیامبر(ص) عنایت خاصی به حفظ دقیق آن داشته؛ اوّلاً: به عدهای که به کاتبان وحی معروفاند دستور میدادند تا آیات و سورهها را مکتوب نمایند. ثانیاً: تشویق فراوان اصحاب و یاران خود که قرآن را حفظ نمایند، لذا عدهی زیادی در زمان پیامبر(ص) به حافظین قرآن معروف بودند، ثالثاً: ترغیب به قرائت آن که دقیقاً باید الفاظ با خصوصیات لفظی و تجویدی قرائت گردد، نه صرف مطالعه و دریافت مفاهیم.[۱۴]
و این عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحریف مصون بماند.
۳. سومین راه برای اثبات برتری اسلام، توجه به مسئلهی خاتمیت پیامبر اسلام(ص) است چون متون دینی اسلام[۱۵] تأکید دارند که پیامبر اسلام، آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد.
و در همهی جوامع بشری، آخرین دستورالعمل یک مدیر و کارفرما، ملاک عمل قرار میگیرد و لازمالاجرا خواهد بود، و با آمدن دستورالعمل جدید، قبلیها خود به خود ملغی میشوند.
و در متون دینی ادیان دیگر نیامده که پیامبرشان آخرین فرستادهی خداست، بلکه به نوعی؛ بشارت به ظهور پیامبر اسلام را به پیروان خود دادهاند؛[۱۶] یعنی به نوعی موقتیبودن خود را بیان نمودهاند.
۴. مطلب چهارم که باید در نظر داشت مسئلهی جامعیت اسلام است؛ اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی و روانی، فردی و اجتماعی و مادی و معنوی زندگی انسان دارای تعالیم است. برای شناخت بستر جامعیت و برتری مفاهیم دینی اسلام باید مطالعهی مقایسهای بین محتوای متون مقدس دین اسلام و محتوای ادیان دیگر صورت گیرد و در آن صورت، برتری و جامعیت تعالیم دینی اسلام در ابواب اعتقادی، توحید و صفات خداوند، و اخلاق فردی و اجتماعی، حقوق، اقتصاد، سیاست و حکومت و ... آشکار و روشن میشود.
۵. نکتهی پنجم: در میان ادیان موجود در جهان امروز تنها دینی که دارای تاریخی زنده و معتبر است اسلام است که مورخان حتی جزئیات دوران کودکی پیامبر را نیز ضبط کردند در حالی که بقیهی ادیان دارای سند تاریخی معتبر نیستند و به همین جهت برخی از متفکران غربی حتی در وجود حضرت عیسی(ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمانها نام حضرت مسیح(ع) و دیگر انبیاء را ذکر نمیکرد، شاید دین مسیح و یهود و پیامبرشان دارای چنین رسمیت و رواجی در جامعهی بشری نبودند.[۱۷]
پ.ن:
[۱]. النکت و العیون، (تفسیرماوردی)، ج ۱، ص ۳۷۹ – ۳۸۰.
[۲]. آل عمران، ۷۹ «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاًِّسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الاَّخِرَِْ مِنَ الْخاسِرِین».
[۳]. بقره، ۲۵۶.
[۴]. آل عمران، ۸۵.
[۵]. مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۷.
[۶]. شعرانی، ابوالحسن ، راه سعادت، ص ۱۸۷ و ۱۸۸ و ص ۱۹۷- ۲۲۱.
[۷]. همان.
[۸]. انجیل یوحنا، ۳: ۱۶ – ۱۷.
[۹]. راه سعادت، ۲۰۶ و ۲۰۷.
[۱۰]. تورات، سفر پیدایش، باب دوم و سوم.
[۱۱]. همان، باب ۲۱، آیه ۲۴.
[۱۲]. بقره، ۲۳.
[۱۳]. حجر، ۹.
[۱۴]. راه سعادت، ص ۲۲ و ۲۱۵ و ۲۴ و ۲۵.
[۱۵]. احزاب، ۴۰ ؛ صمیم بخاری، ج ۴ ، ص ۲۵۰.
[۱۶]. راه سعادت، ص ۲۲۶ تا ۲۴۱ ؛ انجیل یوحنا ۲۱: ۴۱.
[۱۷]. مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۴.
سایت اسلامکوئست.