و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست ...!
چهارشنبه, ۶ مهر ۱۳۸۴، ۰۸:۳۶ ق.ظ
دشتها آلودهاست
در لجنزار گل لاله نخواهد روئید
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن
نفسی تازه کنیم
گل گندم خوب است
گل خوب، زیباست
ای دریغا که همه مزرعهی دلها را
علف کین پوشاندهاست
هیچکس فکر نکرد
که در آبادی ویرانشده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشتهاند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست
حمید مصدق
* این پست توسط آقای اسماعیل مصفا در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: یکشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۱۱